۱۳۸۶ فروردین ۱۱, شنبه

تفکر انتقادی

این یادداشت در زمانش قرار بود در نشریه داخلی یک موسسه مشاوره چاپ شود که نشد و حالا آنرا در نیکوماخوس می گذارم.
------------

در اين يادداشت مي خواهيم در مورد تفكر انتقادي(Critical Thinking) سخن بگوئيم. امروزه تفكر انتقادي جايگاه مهمي در آموزش و پرورش كشورهاي پيشرفته دارد. ولي تفكر انتقادي يعني چه؟
ما همواره و هر روزه در اطرافمان با كساني مواجهيم كه در خانواده، مدرسه، دانشگاه، راديو ،تلويزيون، روزنامه ها، ماهواره و ...به ما مي گويند چه كارهائي را بكنيم و چه كارهائي را انجام ندهيم، به چه اعتقاد داشته باشيم و به چه چيز معتقد نباشيم. چند مثال از رندگي روزمره خودمان مي زنم. مثلاً در تبليغات روزنامه ها و راديو-تلويزيون مي شنويم كه مي گويند از خدمات بانك ج استفاده كنيد ؛ به آقاي الف در انتخابات رأي بدهيد؛ به فلان طريق لباس بپوشيد؛ در فلان كلاسها شركت نكنيد؛ دوستي دختر و پسر بد يا خوب است؛ مديريت خانواده بايد با مردها (نه زنها) باشد و غيره. تفكر انتقادي به ما روشها و معيارهاي را مي آموزد تا بر اساس آن تشخيص دهيم كدام يك از اين دستورها و توصيه ها را بپذيريم، به چه چيزهائي معتقد باشيم و چه چيزهائي را به عنوان انديشه باطل رد كنيم. به عبارت ديگر، به ما روش درست فكر كردن را مي آموزد. ما هر گاه با پيامهائي مانند مثالهاي بالا مواجه شويم مي توانيم سه نوع برخورد كنيم: يا آن پيغام را ناديده مي گيريم، يا آنرا بدون تأمل پذيرفته يا رد مي كنيم و يا برخورد سوم و سنجيده تري انجام مي دهيم و مي پرسيم:"چرا بايد اينكار را انجام بدهم يا ندهم؟" و " چرا من بايد به اين مسئله كه شما مي گوئيد اعتقاد داشته باشم؟". وقتي اين مواجهه سوم را انجام مي دهيم و مي پرسيم "چرا؟"، در واقع به دنبال دليلي براي كاري كه از ما خواسته شده انجامش دهيم يا باوري كه از ما خواسته شده به آن معتقد باشيم، هستيم. يعني از طرف مقابلمان براي ادعايش مطالبه دليل مي كنيم. مثلاً مي پرسيم: دليل اينكه من بايد از خدمات بانك پارسيان استفاده كنم چيست؟ چرا من بايد به فلان طريق خاص لباس بپوشم؟ چرا مردها بايد مدير خانواده باشند؟
وقتي ما به دنبال دليلي از طرف مقابل مي گرديم، فيلسوفان مي گويند به دنبال توجيه كار يا باورمان هستيم. دراصطلاح فلسفي، توجيه به معني استعمال روزانه اين كلمه در زبان فارسي (دليل تراشي يا آوردن دليل كاذب) نيست و باري مثبت دارد. انجام كار يا باور به عقيده اي موجه است كه دليلي مناسب يا به عبارت ديگر برهان پشت سر آن قرار داشته باشد. همه دليلهائي كه براي قانع كردن ما ارائه مي شوند برهان نيستند و ممكن است دليل هائي كاذب باشند.(1) مثالي از يك دليل مناسب مي زنم. به مثال بانك در بالا دوباره برگرديد: اگر به ما بگويند به اين دليل از خدمات بانك ج استفاده كن كه اين بانك سريع تر از ساير بانك ها كارهاي مشتريان را راه مي اندازد، در اين صورت دليل مناسبي براي استفاده از خدمات اين بانك به من ارائه شده است. ولي ممكن است به من بگويند از خدمات بانك ما استفاده كن چون فلان بازيگر معروف مراجعه كننده ماست. در اين صورت دوم اگرچه ممكن است به اصطلاح خودماني بتوانند "مخ مرا" براي براي مراجعه به اين بانك بزنند، ولي دليل خوبي براي استفاده از خدمات بانك ج به من ارائه داده نكرده اند و صرفاً خواسته اند با تكيه بر احساسات مثبت من نسبت به آن بازيگر، من مشتري آن بانك شوم. ما هر روز از بسياري جهات در معرض بمباراني از اين گونه القائات هستيم.
اهميت تفكر انتقادي در اينجا معلوم مي شود: تفكر انتقادي در واقع به ما ياد مي دهد كه روشهائي را كه در آنها از برهان يا دلايل مناسب براي قانع كردن ما استفاده كرده اند را از ساير روشهائي كه احتمالاً براي فريب دادن يا" مخ ما را زدن" بكارگرفته شده اند، تشخيص دهيم. به دليلهاي نامناسب و فريب آميز، مغالطه مي گويند. ما حدود 20 نوع مغالطه داريم: مغالطه تخطئه مخاطب، مغالطه عوام فريبي، مغالطه مصادره به مطلوب و غيره كه در كتابهاي مرتبط با تفكر انتقادي شرح آنها را داده اند. (2) ريشه تمايز برهان و دليل مناسب از مغالطه در ذهن هر انساني وجود دارد، ولي از نظر تاريخي تمايز ميان برهان و مغالطه از زمان سقراط ،پدر فلسفه و تفكر انتقادي، شكل گرفت و با تدوين علم منطق به دست ارسطو ادامه يافت و از دوران يونان تا زمان حال، همواره مورد تأكيد بسياري اهل انديشه- مثلاً در تاريخ كشور خودمان ابن سينا- قرار گرفت. بايد توجه كنيم كه همانطور كه مثال اول بحثمان هم نشان داد، برهان آوردن و مطالبه دلايل مناسب و درست به هيچ وجه منحصر به فيلسوفاني مثل سقراط، ارسطو و يا ابن سينا نيست؛ ما در كارهاي روزمره هم همواره با دلايل سر و كار داريم. هرجا پاي "چرا" باز مي شود، ما با استدلال سر و كار داريم: چرا امروز من بجاي خواهرم بايد ظرفها را بشورم؟ چرا بايد ادامه تحصيل بدهم؟ و دهها چراي ديگر. صفحه يك روزنامه خاص را باز كنيد و برهانها و مغلطه هاي مقالات و يادداشتهاي آن را به عنوان نمونه بيابيد. پس تفكر انتقادي بر استفاده كاربردي از علم منطق در زندگي هر روزه ما تأكيد دارد.
ولي يكي از مهمترين فوايد تفكر انتقادي آنست كه ما را آزاد مي كند؛ آزاد از پذيرش بي چون و چراي حرف ديگران. و به اين ترتيب تفكر نقدي در برابر تعبد قرار مي گيرد. تعبد يعني چه؟ فرض كنيد من باور دارم "الف ب است". تعبد به اين معنا است كه اگر از من بپرسند چرا باور داري "الف ب است"، بگويم چون فلان شخص مي گويد"الف ب است" ،نه اينكه من خودم بر اساس استدلال به چنين نتيجه اي رسيده باشم. تفكر انتقادي از مهمترين مبناهاي مدرن بودن است.(3)
ممكن است يكنفر بپرسد چرا ما بايد به دنبال دلايل مناسب و استدلال براي كارها و عقايدمان باشيم؟ راحت تر نيست كه بدون دغدغه اين حرفهاي"قلمبه سلمبه" زندگي خودمان را بكنيم؟ تعبد چه اشكالي دارد؟ در پاسخ مي گوئيم بلي، در كوتاه مدت بدون استدلال زيستن آسان تر است ولي در دراز مدت چنين طريقه اي احتمالاً به گرفتن تصميم هاي بد و نارضايتي مي انجامد. سقراط مي گفت:"زندگي نا آزموده ارزش زيستن ندارد." (4) اگر بخواهيم به قول سقراط زندگي آزموده اي داشته باشيم، راهش مطالبه استدلال در مسائل و كارهاست. با چنين روشي بهتر و درست تر مي توانيم جهان و مردم آنرا بفهميم و با آنها به درستي و برمبناي حقيقت رفتار كنيم. اين علم به خصوص براي كساني كه به دنبال حقيقت اند و مي خواهند فريب هيچ قدرت يا اتوريته اي را نخورند، لازم است.
حتي اگر كسي با سخنان بالا خيلي موافق نباشد و صرفاً به دنبال نتايج عملي باشد، باز تفكر انتقادي براي او مفيد است.(5) مثلاً فرض كنيدجلسه اي تشكيل شده و در آن دو گروه از مديران يك شركت در مورد يك مسئله مهم نظرات متفاوتي دارند؛ تصميم نهائي را بايد آقا يا خانم مدير عامل بگيرد. براي اتخاذ تصميم درست، مدير عامل شركت بايد به "استدلالهاي" دو طرف گوش كند و استدلال درست را انتخاب كند : اين يعني تفكر انتقادي. در واقع ما همه جا محتاج تفكر انتقادي هستيم. امروزه در بسياري از كشورهاي پيشرفته به اهميت تفكر انتقادي در انديشه مردم سرزمينشان پي برده اند و مباحث اين دانش را به عنوان درس در مدارس و دانشگاههايشان تدريس مي كنند.(6) جا دارد ما هم در كشورمان اين بحث را جدي بگيريم.



يادداشت ها

1. Critical Thinking; A Concise Guide, 2006, Tracy Bowell& Gary Kemp, Routledge, 1-3.
2. رجوع كنيد به مبحث اول كتاب مباني منطق و روش شناسي، دكتر لطف الله نبوي، 1384، نشر دانشگاه تربيت مدرس.
3. رجوع كنيد به مقاله استاد مصطفي ملكيان از روشنفكران مطرح كشورمان با عنوان "معنويت: گوهر اديان" در كتاب سنت و سكولاريسم، عبدالكريم سروش، مصطفي ملكيان و ديگران، 1381، مؤسسه فرهنگي صراط، 5-274
4. ibid, 4
5. ibid, 4
6. از دوستم آقاي سعيد ناجي مدير اين سايت و پژوهشگر فلسفه براي كودكان كه منبع شماره 1 را به من معرفي كردند، تشكر مي كنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر