۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

ايتاليائي ها، ايراني ها و زبان های خارجی



وقتي به يك كشور خارجي وارد مي شوي اولين مسئله اي كه با آن مواجه مي شوي مسئله زبان است؛ زبان مادري كه با آن زندگي كرده اي ديگر براي ارتباط برقرار كردن با سايرين چاره ساز نيست. زبان نسبت ويژه اي با هويت انسان دارد كه در مورد آن در يادداشتي ديگر صحبت خواهم كرد. ولي در اينجا مي خواهم چقلي ايتاليائي ها را بكنم و در مورد آشنائي آنها با زبان انگليسي بنويسم.
معروف است كه ايتاليائي ها و ايراني ها بسيار شبيه همند. در اينجا نمي خواهم صحت ويا كذب اين جمله معروف را تحليل كنم (شايد بعدها در يادداشتي ديگراينكار را كردم)، ولي اين را مي دانم كه اين توصيف حداقل از يك نظر كاملاً صحيح است و ايراني ها وايتاليائي ها لااقل از يك جهت بسيار شبيه همند و آن آشنائي كم و پائين با "زبان انگليسي" است! راستش من وقتي با مسئله كم اطلاعي ايتاليائي ها با زبان انگليسي در رم مواجه شدم بسيار متعجب شدم. ما كه در ايران زندگي مي كنيم ممكن است فكر كنيم تمام مردمي كه در اروپا زندگي مي كنند مثل بلبل انگليسي صحبت مي كنند، حال آنكه اينگونه نيست. آنطور كه من بر اساس تجربه شخصي فهميده ام متوسط دانش زبان انگليسي در ايتاليا فقط احتمالاً يك كم از متوسط دانش انگليسي در ايران بيشتر است. اينجا دانش بالاي انگليسي را فقط كساني دارند كه به اقتضاي شغل شان با زبان انگليسي و انگليسي زبانان سر و كار دارند مثل اساتيد دانشگاهها، دارندگان مغازه در محله هاي توريستي وتاريخي (تاحدودي) و غيره.  به جز اين مثلاً احتمال آنكه يك راننده اتوبوس ايتاليائي يا صندوقدار يك سوپرماركت ايتاليائي بتواند به انگليسي صحبت كند بسيار پائين است؛ دقيقاً مانند ايران! در ايتاليا بردهاي تبليغاتي ، روزنامه ها و مجلات، نوشته جات اداري و رسمي، علائم خيابان ها..همه و همه به زبان ايتاليائي اند و نادر مواردي پيدا مي كني كه دوزبانه باشند. به همين خاطر به خصوص در روزهاي اول حضورم در ايتاليا احساس شخص بي سوادي را داشتم كه خواندن و نوشتن بلد نيست و به دنبال آدرس است وواضح است كه چنين احساسي اصلاً خوشايند نيست. راستي اين را هم اضافه كنم كه اساتيد ما در گروه دكتراي نظريه سياسي دانشگاه لوئيس رم خيلي خوب و سليس انگليسي صحبت مي كنند. همينطور تمام دانشجويان و همكلاسي ها كه از مليت هاي مختلف اند و از اين بابت در گروه مشكلي ندارم.
با اين حال نكته مثبت آن است كه ايتاليائي ها مردم خونگرمي هستند و همين باعث مي شود اگر آدم مثلاً به دنبال آدرسي باشد و آنرا بلد نباشد در خيابانهاي يك شهر ايتاليائي گم و آواره نشود. اكثر مردم اينجا اگر ازشان نشاني يا هر چيز ديگري بپرسي، اگر هم انگليسي بلد نباشند، سعي مي كنند با حركت دست و بدن، استفاده از مختصر لغات انگليسي و خلاصه به هر نحو ممكن تو را در يافتن آدرس و نشاني كمك كنند. فكر مي كنم اكثر مردم كشور خود ما ايران هم نسبت به خارجي ها همين احساس و برخورد خوب را داشته باشند.
نكته ديگر آنكه به نظر من نسبت يك فرد ايتاليائي و زبان انگليسي براي يادگيري مانند نسبت ما و زبان عربي است. مي دانيم الفباي زبان فارسي و عربي تقريباً يكي است و به علاوه ريشه شايد نيمي از لغات فارسي امروز از عربي گرفته شده است؛ با اين حال ياد گرفتن زبان عربي براي يك فارسي زبان چندان كار آساني نيست و چه بسا هم سخت است. به همين نسبت هم اگرچه الفباي ايتاليائي و انگليسي تقريباً يكي است و ريشه بسياري از لغات آنها هم مشترك است ،يعني برآمده از زبان لاتين ، ولي يادگرفتن زبان انگليسي براي يك ايتاليائي كار آساني نيست و محتاج صرف انرژي است.
اين را هم بگويم كه براي ايتاليائي ها ياد گرفتن زبانهاي اسپانيائي، فرانسوي و رومانيائي( بخصوص اسپانيائي) آسان است. يعني كساني كه اين زبانها را بلدند اينطور مي گويند.  اين زبان ها به هم نزديك اند.
زبان و هويت
من چهار زبان را از حد آشنائی محدود تا تسلط نسبی بلدم. فارسي و تركي زبان مادري و پدري من هستند وبا انگليسي هم در حد آزمون تافل آشنا هستم. عربي را هم در حدي مقدماتي بلدم، آنقدركه اگر قرآن بخوانم بدون ترجمه فارسي كم و بيش معني اش را مي فهمم.
دوره دكتراي ما در اينجا به زبان انگليسي برگزار مي شود، يعني كلاسها، سمينارها، مقالات و تكاليف درسي همه به زبان انگليسي اند. به همين خاطر هم من توانستم  بدون دانستن زبان ايتاليائي و فقط با داشتن تافل در انگليسي به ايتاليا ازدانشگاه لوئيس رم پذيرش بگيرم و به ايتاليا بيايم. آنچه من از زبان ايتاليائي مي دانم در حد بسيار ابتدائي است.
يكي از مسئله هائي كه بعد از آمدن به رم متوجه آن شدم رابطه زبان و هويت است. من دو زبان مادري دارم: فارسي و تركي. يعني مادر من فارسي زبان است وپدرم ترك زبان. قبل از آمدن به ايتاليا، من هيجده سال اول زندگيم را در تبريز، شهري كه اهالي اش ترك زبانند بزرگ شده ام و نه ده سال مابقي را در تهران كه مردم اكثرا فارسي صحبت مي كنند.
من در ايتاليا متوجه شدم كه فارسي و تركي دو پاره از هويت من هستند. ولي اينكه فارسي و تركي دواره از هويت من هستند يعني چه؟ يعني آنكه من با هيچ زبان ديگري مانند اين دو زبان نمي توانم ارتباط برقرار كنم. من با ايندو زبان زيسته ام و با هيچ زبان ديگري مانند اينو نمي توانم احساساتم را بيان كنم.
 چند موضوع دیگر که دوست دارم در باب تجربه سفر به ایتالیا و  ترکیه در موردشان بنویسم:
معماري رم
واتيكان
نقد  مدرنيته و سفر فرنگ
تركيه و خاطيرلا سوگيلي
رضا شاه، محمدرضا، جمهوري اسلامي و آتاترك