۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

قرائت اشعری از نظریه ولایت فقیه

«قرائت اشعری از نظریه ولایت فقیه»
در ادامه مباحث گذشته در تحلیل مبانی نظری جابجائی آرا ملت ایران در انتخابات ریاست جمهوری و گذار نظام سیاسی ایران از جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی بر اساس قرائت آیت الله مصباح یزدی، دراین مقاله ابتدا گزارشی از قرائت ایشان از نظریه ولایت فقیه خواهم داد و سپس خواهم کوشید تا نشان دهم که تعریف عدالت ولی فقیه درقرائت ایشان و پاره‌ای دیگر از فقها از ولایت فقیه به یک قرائت اشعری از این نظریه می‌انجامد که با اصل عدل خداوند در اصول دین و کلام شیعه در تعارض قراردارد.

قرائت آیت الله مصباح یزدی از نظریه ولایت فقیه
در مقاله «اختیارات ولی فقیه در خارج از مرزها» (۱)، آیت الله مصباح یزدی با مطرح کردن این سوال که «ملاک مشروعیت ولایت فقیه چیست؟» دو دیدگاه را در میان فقهای شیعه مطرح می‌کنند: طبق دیدگاه نخست که من آنرا دیدگاه «قراردادگرایانه و دموکراتیک» می‌خوانم، ملاک مشروعیت ولایت فقیه، مانند نظریه‌های قرارداد اجتماعی مدرن، قراردادی است که ولی فقیه با مردم منعقد می‌کند. دراین دیدگاه بیعت یا قرارداد (که خود را در شکل رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم به ولی فقیه متجلی می‌کند) مبنای مشروعیت بخشیدن به ولایت فقیه را ایفا می‌کند. (۲) مبانی نقلی این دیدگاه در مورد نسبت میان مشروعیت ولایت فقیه و مردم قواعدی در شرع اسلام نظیر اصل «اوفو بالعقود» است. آیت الله مصباح یزدی منتقد این نظریه‌اند و دلایل طرح این نظریه را «یا گرایش به دموکرات مآبی غربی که متأسفانه در کشورهای اسلامی هم رواج یافته‌است» و یا «بیان یک دلیل جدلی برای اقناع و الزام مخالفان چنان که در بیانات امیر مؤمنان(ع) خطاب به معاویه در مورد اعتبار بیعت مهاجرین و انصار آمده‌است.» می‌دا نند. (همان منبع)


در دیدگاه دوم که دیدگاه مختار آیت الله مصباح یزدی و برخی دیگرازفقهاست، مشروعیت ولایت فقیه نه از جانب مردم که ازولایت تشریعی الهی سرچشمه می‌گیرد. در این نظر ولایت و حکومتی که منتسب به نصب و اذن الهی نباشد «نوعی شرک در ربوبیت تشریع الهی» محسوب می‌شود. بر این اساس مشروعیت نه دررای مردم و دموکراسی که در پسند خداوند است:
مشروعیت ولایت و حکومت فقیه، از ولایت تشریعی الهی سرچشمه می‌گیرد و اساساً هیچ گونه ولایتی جز با انتساب به نصب و اذن الهی، مشروعیت نمی‌یابد و هر گونه مشروع دانستن حکومتی جز از این طریق، نوعی شرک در ربوبیت تشریعی الهی به شمار می‌رود. به دیگر سخن، خدای متعال، مقام حکومت و ولایت بر مردم را به امام معصوم عطا فرموده، و اوست که فقیه واجد شرایط را - چه در زمان حضور و عدم بسط ید و چه در زمان غیبت - نصب کرده‌است و اطاعت از او در واقع، اطاعت از امام معصوم است، چنان که مخالفت با او مخالفت با امام و به منزله انکار ولایت تشریعی الهی است: «و الرّادّ علینا الرّادّ علی الله و هو علی حدّ الشرک بالله». ( آیت الله مصباح یزدی، اختیارات ولی فقیه در خارج از مرزها)
براین اساس ولایت فقیه ازاصول اساسی اسلام و «حلقه وصل نظام به خداوند و ملاک مشروعیت نظام است.» (آیت الله مصباح، نظریه سیاسی در اسلام، ص ۱۰۲) این دیدگاه غیر دموکراتیک است و نتیجه منطقی آن آنست که اگر مانند منطق نظریه پردازان لیبرال مانند کانت، جان استوار میل و راولز بخواهیم اساس مشروعیت نظام حکومتی را در رای مردم بجوئیم، دچار دیدگاهی خلاف اسلام و شرک آلود شده‌ایم. ولی فقیه در زمان غیبت منصوب از طرف امام زمان (عج) است و حق او برای حکومت نه برخواسته از رای مردم که دنباله حق انحصاری امام معصوم برای حکومت است. خداوند مقام حکومت را به پیامبر داده‌است و پیامبر این مقام را به امامان معصوم عطا فرموده‌است و در زمان غیبت امام زمان هم این حق از طرف امام زمان به فقیه جامع ا لشرایط داده می‌شود. مشروعیت حکومت ولی فقیه ادامه مشروعیت الهی حکومت پیامبر و امام معصوم است. ا ین دیدگاه برهانی سلسله مراتبی در مورد اعتبار ولایت فقیه دارد که آنرا به قوانین درحکومت اسلامی هم بسط می‌دهد. بر این اساس این خداوند است که با واسطه یا بی واسطه به قوانین درحکومت اسلامی اعتبارمی دهد و موجب لازم الاجرا شدن آنها از سوی مسلمین می‌گردد. بنا بر این برخلاف تئوری‌های دموکراتیک در مورد منشا اعتبار قانون در یک ساختار سیاسی، اعتبار قوانین درحکومت اسلامی نه ازرای مردم که با یک سلسله مراتب از طرف خداوند صادر می‌شود:
در تئوری حکومت اسلامی در بخش قانونگذاری، اعتبار اصلی قانون از جانب خداوند است و هر کسی که خدا به او اعتبار دهد، مثل پیغمبر، کلامش معتبر است و نیز کلام هر کس که پیغمبر او را نصب کند، مثل امیرالمؤمنین، برای ما معتبر است و همچنین هر کس که از طرف معصوم به نصب خاص و یا به نصب عام منصوب گردد. مقررات و قوانینی که از سوی سلسله مراتب فوق صادر میگردد خدایی و اسلامی است، چون از سوی خداوند تأیید شده‌است. البته چنانکه گفتیم، در حکومت اسلامی، گاه این تأیید با چند واسطه صورت میگیرد: اعتبار امضای ولی فقیه به امضا و تأیید امام معصوم است و اعتبار تصمیمات و امضای امام معصوم به امضا و تأیید پیامبر است؛ و در نهایت اعتبار امضای پیغمبر است که بر اساس نصّ قرآن ثابت شده؛ چنانکه خداوند فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوااللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ...» (نساء، ۵۹) و نیز آیه «النَّبِیُّ أُوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...» (سوره احزاب، ۶) ( آیت الله مصباح، نظریه سیاسی در اسلام، صص ۱۰۹-۱۰۸).
در دیدگاه مختار آیت الله مصباح یزدی حتی مشروعیت قانون اساسی نیز، بر خلاف کشورهای دموکراتیک، نه وابسته به رای و اراده مردم که منوط به تائید رهبری و ولی فقیه‌است و در غیراین صورت اعتباری ندارد:
اعتبار قانون اساسی در سایر کشورها به رأی مردم است. اما ما به مقام و مرجع بالاتری برای قانون اساسی معتقدیم و قائلیم که قانون اساسی اعتبارش منتهی به اذن خدا میشود و باید پیغمبر، یا امام معصوم و یا شخصی چون مالک اشتر که از سوی امامان معصوم تعیین شده، این قانون اساسی را امضا کند. بنابراین، اعتبار قانون به ترتیب از کلام خدا، پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، امام معصوم(علیه السلام) و سپس کسی که از طرف امام معصوم تعیین میشود به دست میآید؛ این منطق و تئوری اسلام است. در زمان غیبت امام معصوم، از آنجا که ولی فقیه به نصب عام از سوی امام معصوم برگزیده شده، ولایت او از طرف امام امضا شده و اعتبار یافته‌است، تأیید او منشأ اعتبار قانون اساسی خواهد بود. در غیر این صورت، قانون اساسی فی حد نفسه مشکل دارد و جای بحث و سؤال هست که اعتبار آن تا کجاست. ( همان، ص ۱۰۸)
براساس قرائت آیت الله مصباح یزدی از نظریه ولایت فقیه، فرمان ولی فقیه زمان نه تنها بر تمام مسلمانانی که تحت امر حکومت اسلامی زندگی می‌کنند «نافذ و لازم الاجرا» است، بلکه طبق آن «اطاعت ولی فقیه بر مسلمانان مقیم در کشورهای غیر اسلامی نیز واجب است، خواه با او بیعت کرده باشند و خواه نکرده باشند.» (مصباح، مقاله اختیارات ولی فقیه خارج از مرزها)
براین اساس آیت الله مصباح یزدی جایگاه ولی فقیه را در کنار جایگاه خداوند، پیامبران و امامان می‌نشاند و اختیارات بسیار فربهی چون «ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم» و یا ولایت بر مسلمانان خارج مرزها را به ولی فقیه نسبت می‌دهد. پرسش بسیار مهمی که در اینجا مطرح می‌شود آنست که از نظر آیت الله مصباح یزدی ولایت فقیه و حکومت اسلامی در چه صورتی عادلانه محسوب می‌شوند؟


در پاسخ باید گفت علی رغم جایگاه بسیار بسیار مهم مفهوم عدالت در نظریه سیاسی مدرن، آیت الله مصباح یزدی تا آنجائی که تحقیقات نگارنده نشان می‌دهد سخن چندان زیادی در باب عدالت بر زبان نرانده‌اند.
ازمجموع سخنان ایشان از قبیل لازم الاجرا بودن اجرای تک تک قوانین فردی، جزائی، اجتماعی و سیاسی اسلام در تمام زمانها و مکانها ونفی مطلق امکان تعدد قرائات دراسلام می‌توان چنین برداشت کرد که عدالت حکومت اسلامی در نظر استاد مصباح یزدی یعنی آنکه اولاً ولی فقیه پایبند به احکام شرعی باشد؛ یعنی واجبات دینی را انجام دهد و محرمات دینی را ترک کند و ثانیاً احکام شرعی و فقهی اسلام را در جامعه اسلامی اجرا کند.


احتمالاً بتوان چنین تفسیری از مفهوم عدالت حکومت اسلامی و ولی فقیه را نظر مختار آیت الله مصباح دانست. در قسمت بعدی مقاله نشان خواهم داد چرا تعریف اینگونه عدالت ولی فقیه را می‌توان یک قرائت اشعری از نظریه ولایت فقیه دانست که با اصل عدل الهی در کلام عقل گرای شیعه امامیه در تعارض است.
قرائت اشعری از نظریه ولایت فقیه؟
چنانکه می‌دانیم در قرون اولیه پس از وفات پیامبر بزرگوار اسلام گرایش‌های کلامی مختلفی میان مسلمانان پدید آمدند که دو تا از مهم ترین آنها گرایش عدلیه، که به مجموع دو مکتب معتزلی و شیعی گفته می‌شد، و گرایش اشعری بودند. متکلمان معتزلی و شیعی یا همان عدلیه رویکردی عقل گرایانه به کلام و الهیات اسلامی داشتند و در موارد تعارض میان ظواهر دینی و بدیهیات عقلی جانب عقل را می‌گرفتند. در مقابل متکلمان مکتب اشعری جایگاه عقل در اعتقادات دینی را تنها تا آنجا روا می‌دانستند که به اثبات مبانی و اصول دینی کمک کند و نقش مستقلی برای عقل در فهم دین قائل نبودند.(۴) همانطور که از نام عدلیه هم پیداست، بدون آنکه بخواهیم به جزئیات تاریخی در مورد مکتب اشاعره از یک طرف ومعتزله و شیعه از طرف دیگر بپردازیم، مهم ترین تفاوت این دو مکتب در نگاه آنها به مسئله عدل خداوند نهفته‌است. معتزله و شیعه در میان تمام صفات خداوند تنها اعتقاد به عدل الهی را در اصول دین خویش قرار دادند که این مسئله نشانگر اهمیت عظیم مسئله عدل برای آنها است. در اینجا برای تقریر عقیده عدلیه در مورد عدل الهی تنها به نقل قول زیر از یکی از علمای برجسته شیعه بسنده می‌کنیم. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، متکلم و فقیه شیعی نیمه اول قرن سیزدهم هجری در کتاب «اصل ا لشیعه و اصولها» اصل عدل در اصول دین شیعه را چنین توضیح می‌دهد:


ویراد به: الاعتقاد بان الله سبحانه لا یظلم أحداً، ولا یفعل ما یستقبحه العقل السلیم.... فهو شأن من شؤون التوحید، ولکن الأشاعرة لما خالفوا العدلیة، وهم المعتزلة والإمامیة، فانکروا الحسن والقبح العقلیین، وقالوا : لیس الحسن إلا ما حسنه الشرع، ولیس القبح إلا ما قبحه الشرع، وأنه تعالی لو خلد المطیع فی جهنم، والعاصی فی الجنة، لم یکن قبیحا، لأنه یتصرف فی ملکه....أما العدلیة فقالوا.... العقل یستقل بحسن بعض الأفعال وقبح البعض الآخر، ویحکم بأن القبیح محال علی الله تعالی لانه حکیم، وفعل القبیح مناف للحکمة، وتعذیب المطیع ظلم، والظلم قبیح، وهو لا یقع منه تعالی....أن الأشاعرة فی الحقیقة لا ینکرون کونه تعالی عادلاً، غایته : أن العدل عندهم هوما یفعله، وکل ما یفعله فهو حسن، نعم أنکروا ما أثبته المعتزلة والإمامیة من حکومة العقل....، زاعمین أنه لیس للعقل وظیفة الحکم بأن هذا حسن من الله وهذا قبیح منه.....
منظور از عدل آن است که خداوند سبحان به هیچ کسی ستم نمی‌کند و عملی را که عقل آنرا ناروا می‌شمارد انجام نمی‌دهد...عدالت خداوند شانی از شئون توحید است. و لیکن اشاعره که مخالف عدلیه، یعنی معتزله و امامیه هستند، منکر عقلانی بودن حسن و قبح اند و معتقدند حسن آنست که شرع آنرا حسن شمارد و قبح آنست که شرع آنرا قبح شمارد و اگر خداوند متعال بندگان مطیع اش را به جهنم داخل کند و گناهکاران را به بهشت، قبحی مرتکب نشده‌است چرا که در ملک خود تصرف کرده‌است....ولی عدلیه در برابر معتقدند عقل در انتساب قبح به برخی افعال و انتساب حسن به بعضی دیگراستقلال دارد و انجام عمل قبیح برای خداوند تعالی محال است چرا که خداوند خردمند است و انجام عمل قبیح منافی خرد است و مجازات دادن افراد مطیع ستم است و ستم قبیح است و خداوند متعال محال است عمل قبیح انجام دهد... اشاعره منکر عادل بودن خداوند نیستند، [فرق آنها با معتزله در آنجاست که] عدل در اندیشه آنها مجموعه اعمالی است که خداوند انجام می‌دهد و هر آنچه خداوند انجام می‌دهد نیکو است؛ آنها نقشی را که معتزله و امامیه برای حکمیت عقل قائل اند، باور ندارند... و چنین می‌پندارند این در چارچوب وظیفه و اختیارات عقل نیست که در مورد حسن و قبح افعال خداوند [که مقامش بالاست] داوری کند...
آنطور که شیخ محمد حسین کاشف الغطا به وضوح توضیح می‌دهد امامیه و معتزله معتقدند حسن و قبح ذاتی است و انسان‌ها بر اساس عقل شان و مستقل از دین و شرع می‌توانند حسن و قبح اخلاقی را در یابند. یکی از مواردی که عقل بر اساس قاعده حسن و قبح ذاتی عدلیه قادر به فهم مستقل از شرع آنست عدالت است که بر این اساس در فهم آن احتیاجی به شرع نیست.
واضح است که اگر حسن و قبح عقلی باشد و انسان‌ها بتوانند عدالت افعال الهی را با عقل شان در یابند، عدالت انسانها نیز بر اساس عقل بشری قابل فهم است. به عبارت دیگر اگر آنطور که از اصول دین عدلیه بر می‌آید حسن و قبح عقلی باشد و بتوان عدالت خداوند را مستقل از شرع مورد بررسی قرار داد، عدالت در مورد انسان‌ها به طریق اولی قابل بررسی با عقل مستقل از شرع است.
بر اساس این استدلال و بر اساس اصل حسن و قبح عقلی در کلام شیعه، عدالت ولی فقیه شیعه را هم می‌توان با عقل بشری و مستقل از شرع و وحی مورد بررسی قرارداد. بنا بر این می‌توان گفت تعریف آیت الله مصباح یزدی از عدالت ولی فقیه مبنی بر تحقق احکام شرعی اسلامی در زندگی فردی و اجتماعی، به علت مبتنی ساختن مبنای عدالت بر شرع بجای عقل، با اصل حسن و قبح ذاتی در کلام شیعه در تعارض است. بر اساس این ادعا کلام شیعه قرائت متفاوتی از قرائت آیت الله مصباح یزدی به مسئله عدالت ولی فقیه را طلب می‌کند که بر طبق آن ما انسانها به حکم انسان بودن و بر اساس عقل مان و مستقل از شریعت قادر هستیم در مورد عادلانه بودن یا ناعادلانه بودن اعمال و سخنان هر کسی من جمله ولی فقیه بیندیشیم و داوری کنیم، همانگونه که به حکم انسان بودن و مستقل از احکام شرعی قادریم عادلانه بودن افعال الهی را مورد مطالعه قرار دهیم.
سخن پایانی
برخلاف ادعای استاد مصباح یزدی مبنی بر اینکه «حکومت الهی که ما بدان معتقدیم با تئوکراسی غربی [درقرون وسطی] از زمین تا آسمان فرق دارد. نباید این سوء تفاهم پیش بیاید که حکومت الهی از منظر اسلام، همان حکومتی است که مسیحیّت، بخصوص دستگاه کاتولیک، برای خدا و ارباب کلیسا قائل بود.(نظریه سیاسی در اسلام، ص ۲۱)"، مدل مورد دفاع ایشان در مورد حکومت اسلامی و ولایت فقیه و مشروعیت الهی بدون هیچ کم و کاست گونه‌ای از تئوکراسی که اصحاب کلیسا و خلفای اشعری مسلک اسلامی در سده‌های میانی به آن معتقد بودند، می‌باشد. همانطور که نگاه اشاعره به خداوند، ا فعال الهی را فارغ از هر گونه پرسش و چون و چرا می‌نشاند، قرائت آقای مصباح از نظریه ولایت فقیه نیز ولی فقیه را فارغ از هرگونه پرسش و خطا قرار می‌دهد. باید گفت این مسئله با امکان مورد نقد و پرسش قرار دادن حاکمان و خطا پذیری آنها درنظریه سیاسی مدرن در تعارض است، چرا که به یک معنا تمام نظریه سیاسی مدرن از هابز و کانت تا راولز و هابرماس در نقد و رد خطا ناپذیری حاکمان و منشا الهی داشتن مشروعیت آنان شکل گرفته‌است.
به علاوه دربرابر این سئوال که آیا هر آنچه ولی فقیه انجام می‌دهد مصداق عدل است و یا اینکه عدالت را باید به طور مستقل و فارغ از شریعت و اعمال ولی فقیه و با عقل شناخت، اگر قائل به رویکرد دوم باشیم، قائل رویکردی به عدالت شده‌ایم که در هماهنگی با اصل عدل الهی در اصول دین کلام امامیه و معتزله‌است و اگر قائل به رویکرد اول باشیم که اعمال و سخنان ولی فقیه و احکام شریعت تماماً ملاک عدالت هستند و در نتیجه منکر حسن و قبح ذاتی اعمال شویم، قائل به قرائتی اشعری مابانه از نظریه ولایت فقیه شده‌ایم.
به نظر می‌رسد آیت الله مصباح یزدی قائل به رویکرد دوم به مسئله عدالت ولی فقیه هستند و از این رو می‌توان نظریه ایشان را قرائت اشعری از نظریه ولایت فقیه دانست.
متاسفانه مقام محترم رهبری هم درخطبه‌های نمازجمعه ۲۹ خرداد نشان دادند که برداشت شان ازعدالت بیش از آنکه به رویکرد متکلمین امامیه از عدالت نزدیک باشد، نزدیک به برداشت آیت الله مصباح یزدی و اشاعره از عدالت است چراکه ایشان توقع داشتند مردم ایران و دو کاندیدای اصلاح طلب آقایان مهندس موسوی و کروبی شواهد بسیار عدیده در مورد تقلب عظیم در انتخابات را نادیده بگیرند و بدون مراجعه به فهم و عقل خویش سخنان رهبری در مورد عدم جابجائی آراء درانتخابات را فصل الخطاب قرار دهند و بر اساس آنها اعمال مجریان انتخابات را بی چون و چرا مصداق عدالت فرض کنند. حال آنکه همانطور که مهندس موسوی هم با بلاغت و دلیری هر چه تمام در بیانیه شماره ۵ شان خواستار آن شده‌اند، عقلانیت تفکرامامیه حکم می‌کند که یک کمیته مستقل حقیقت یاب به عنوان نماینده خرد جمعی ملت، عدالت و یا عدم عدالت مجریان انتخابات اخیرریاست جمهوری در حفظ آراء مردم را بررسی کنند و گفتن اینکه در نظام اسلامی ایران تقلب صورت نمی‌گیرد راه حلی برای مسئله نیست.
باید گفت رویکردی که انتظار دارد تمام اعتراضات مردم و کاندیداها به جابجائی عظیم آراء در انتخابات اخیر، آنهم علی رغم شواهد عقلی فراوان برای این مسئله، پس از سخنان رهبری خاموش شود، یک رویکرد اشعری و غیر عقل گرا به مسئله عدالت ولی فقیه‌است که صراحتاً با اصل حسن و قبح ذاتی اعمال و اصل عدل الهی در اصول دین شیعه در تعارض است ؛ مگر آنکه بتوان اصل عدالت خداوند را از اصول دین شیعه برای همیشه حذف کرد و یا آنرا بکل قربانی مصلحت کرد.
پاورقی
۱. چاپ شده در «مجله حکومت اسلامی»، سال اول، شماره اول، پاییز ۱۳۷۵، از صفحه ۸۱-۸۶.

۲. آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی، فقیه و استاد برجسته فلسفه اسلامی و فرزند آیت الله عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزه علمیه قم برجسته ترین مدافع این نظریه‌است که آنرا در کتاب «حکمت و حکومت» به طور مبسوط شرح می‌دهد.

۳. بگذریم از این نکته که برخی متفکران شیعه مثل محسن کدیور یا اشکوری حوزه عصمت امامان شیعه را شامل افعال اجتماعی و سیاسی ایشان نمی‌دانند.

۴. برای مطالعه بیشتر در مورد جایگاه عدل در نزد فرق مختلف کلامی مسلمانان مراجعه کنید به «عدل الهی»، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.

لینک همین مطلب در وبگاه زمانه

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

گذار به حکومت اسلامی بر اساس قرائت مصباح

"روش جدیدی از زندگی سیاسی ... دارد بر کشور ما تحمیل می‌شود."
میرحسین موسوی در بیانیه دوم انتخاباتی اش خطاب به مردم ایران

روزهای اخیر مردم ایران شاهد یکی از مهم ترین تحولات سیاسی پس از انقلاب اسلامی سال ١٣٥٧ بودند. در انتخابات ریاست جمهوری که در روزهای اخیر برگزار شد، دربرابر چشمان بهت زده میلیون ها ایرانی نام محمود احمدی نژاد با ٢٤ میلیون رأی از صندوق های رای بیرون آورده شد، در حالی که در هفته های قبل از انتخابات بنا برغالب نظر سنجی ها او تنها حدود ١٠ میلیون رأی را صاحب بود. این تفاوت شگرف به اعتقاد بسیاری حکایت از محاسبه نکردن آراء حقیقی رأی دهندگان در انتخابات اخیر و نسبت دادن آراء دروغین به آنها در حجم بالا دارد. به عبارت دیگر گویا تصرفی عظیم در آراء مردم در انتخابات شکل گرفته است.


این تصرف در آراء که به معنای به کل نادیده گرفتن رای ملت است، حکایت گذار تغییری بسیار ژرف در نظام اسلامی ایران است که می توان آن تغییر ماهیت نظام ازجمهوری اسلامی به "حکومت اسلامی" نامید. پیش ازاین دوست عزیزم محمد مباشری در مقاله ای درخشان که چند روز قبل از انتخابات نوشته بود - ولی بعد ازانتخابات منتشر شد- پیش بینی رخداد چنین تحول عظیمی در نظام ایران را براساس جسارت غیر عادی و نامعمول احمدی نژاد درحمله بسیار شدید و به اصطلاح "افشاگرانه" خود به هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و خانواده آنها در مناظره تلویزیونی با مهندس موسوی کرده بود. (1) همانطور که مباشری هم در مقاله خویش به خوبی به آن اشاره کرده است، در این مقاله نشان خواهم داد قرائت و برداشتی از اسلام و رابطه آن با سیاست و حکومت و نگاه خاصی به نظریه ولایت مطلقه فقیه که آیت الله مصباح یزدی از آن دفاع می کنند، می تواند مبنای نظری این تحولات را فراهم کرده باشد و اگر این تحولات کودتا گونه به فرجام برسند احتمالاً دیگر هیچ اثری ازجمهوریت نیم بند در نظام اسلامی ایران باقی نخواهد ماند و جمهوریت و رای مردم برای همیشه در نظام ایران به امری کاملاً تزئینی بدل خواهد شد. در این گفتار من برآنم که به علت اهمیت بالای بحث مقاله آقای محمد مباشری را بسط بیشتر دهم تا ابعاد عمیق تری از مبانی تئوریک تغییرات کلانی که در نظام اسلامی در پی این کودتا ممکن است در حال رخ دادن باشند آشکار شود.
این مقاله به علت طولانی بودن سه قسمت خواهد داشت. در قسمت اول که قسمت حاضر است شواهد امکان نقش احتمالی آقای مصباح و یاران ایشان در به قدرت رسیدن دوباره احمدی نژاد بدون پشتوانه رای مردم ذکر خواهند شد. در قسمت های دوم و سوم این مقاله به ارائه تصویر اندیشه سیاسی آقای مصباح خواهم پرداخت و نشان خواهم داد که رای مردم، دموکراسی و آزادی چه جایگاهی درنظریه ایشان دارد و اینکه آیا جایز است نظریه حکومتی ایشان را به جای جمهوری اسلامی، نظریه حکومت اسلامی بنامیم؟ منبع عمده من برای بخش اول مقاله گزارشی از کتاب «گفتمان مصباح» نوشته آقای رضا صنعتی است و منبع قسمت های دوم و سوم این مقاله کتاب دو جلدی آقای مصباح با عنوان «نظریه سیاسی در اسلام» است که حاصل سخنرانی های پیش از خطبه ایشان در نماز جمعه تهران می باشد.





▪ ▪ ▪

«گفتمان مصباح» عنوان کتابی است که در سال ١٣٨٤ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره سوابق مبارزاتی و مواضع فکری و سیاسی آیت‏اللّه مصباح یزدی از سال‏های پیش از پیروزی انقلاب تا نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری منتشر شده است. منبع ما در این بخش مقاله عمدتاً گزارش شماره ٦٣ مجله شهروند امروز از این کتاب تحت عنوان "دو مصباح در یک گفتمان" است که به قلم فرید مدرسی نگاشته شده است. نویسنده كتاب «گفتمان مصباح» از مریدان قدیم آیت الله مصباح یزدی است و برای نگارش این کتاب در طول قریب چهار سال بیش از ١١٠٠ مقاله و خبر در مورد آیت‏اللَّه مصباح یا نقد ایشان را مورد مطالعه قرار داده است كه با حذف موارد مشابه به برخی از آنها در متن و یا پاورقی كتاب استناد کرده است.
آیت الله مصباح یزدی نه تنها چنانکه معروف است یکی از منتقدان و معترضان بسیارسرسخت سید محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی است و معتقد است که «بعد از رحلت امام(ره) تاكنون كه حدود شانزده سال است، مردم متدین خیلی خون دل خورده‌اند. همه ما كم و بیش می‌دانیم، چه بسا در بین شماها كسانی باشند كه نیمه شب‌ها اشك ریخته و از خدا خواسته باشند كه به این فسادها پایان دهد...» ( گفتمان مصباح، ٨٧٨ – ٨٧٧) از نظر مصباح در دول هاشمی و خاتمی دین اسلام آسیب فراوان دید.
به علاوه فهم هاشمی از نظریه ولایت فقیه فهم غلطی است چرا که هاشمی رفسنجانی بر خلاف مصباح ولایت فقیه را امری زمینی و خطاپذیر و نه آسمانی و مافوق چون و چرا می داند. آیت‌الله مصباح یزدی درایام انتخابات قبل ریاست جمهوری بدون نام بردن از آیت‌الله اكبر هاشمی رفسنجانی و در نقد این اندیشه های ایشان گفته بود: «كسانی با عنوان آیت‌الله می‌گویند ما بودیم كه ولایت فقیه را درست كردیم تا بتوانیم با شاه مبارزه كنیم و كشور را حفظ كنیم، ...رهبری را ما درست كردیم، شورای رهبری را ما به رهبری فردی تغییر دادیم؛ بعد هم اگر دلمان بخواهد دوباره عوضش می‌كنیم... با اینكه عنوان آیت‌الله را دارند، متن مكاسب را درست نمی‌توانند معنا كنند. (٨٧٥ – ٨٧٤) تا جایی كه كسانی كه از آنها انتظار نمی‌رفت، گفتند: ما ولایت فقیه را امری زمینی می‌دانستیم و می‌دانیم! این، همان حرفی است كه از دهان منافقین شنیده می‌شد...سربسته به شما می‌گویم و انشاءالله همیشه سربسته بماند؛ كسانی كه شما باور نمی‌كنید، در صدد تضعیف موقعیت رهبری و ولایت فقیه هستند» (همان)

بنا بر نقل این کتاب آیت‌الله مصباح در همان روزها در پی واكنش به کسانی که اینگونه سخنان راتخریبی می دانستند، این گفتارها را نه تنها تخریبی ندانست، بلكه آن را از مصادیق افشاگری و "غیبت واجب" عنوان كرد: «اگر همسایه‌تان آمد و گفت كه كسی برای خواستگاری دخترم آمده؛ به نظر شما كه او را می‌شناسید، آیا دخترم را به او بدهم یا نه؟ شما كه می‌دانید، این شخص شراب‌خوار و تارك‌الصلاه است، باید واقعیت را به او بگویید یا نه؟ اینجا واجب است غیبت كنی و بگویی این مرد شراب‌خوار است... همان كسی كه گفته غیبت حرام است، در یك جایی هم گفته واجب است، اگر كوتاهی كردید و عامل مخفی شدن حق و رواج باطل و فساد شدید و زمینه‌ای فراهم شد كه شخص ناشایستی سر كار بیاید و اختیارات شصت، هفتاد میلیون مسلمان را در دست بگیرد و انقلاب را به فساد بكشاند، مسئولید.» (ص ٨٧٨– ٨٧٦)

دراینجا باید پرسید آیا این منطق نمی تواند توجیه گرشرعی رفتار احمدی نژاد در حمله به هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری ، کروبی ، مجلس ششم و سایرین و متهم کردن ایشان به انواع فساد مالی و سیاسی در مناظرات تلویزیونی دوره دهم ریاست جمهوری آنهم با عنوان افشاگری و "غیبت واجب" باشد؟ این همان مساله ای که مباشری درمقاله « انتخابات ریاست جمهوری یا تغییر نوع نظام ایران به فاشیسم اسلامی» بر آن تاکید دارد.
سخنان علی اکبر محتشمی‌پور عضو مجمع روحانیون مبارز و رئیس کمیته صیانت از آراء مهندس موسوی یک هفته قبل از روز انتخابات 22 خرداد در سالگرد رحلت امام خمینی و پس از مناظره موسوی و احمدی نژاد تاییدگر این مسئله است. محتشمی پور معتقد است آقای مصباح یا شاگردان ایشان "مجوز شرعی" مطرح کردن اسامی هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و سایرین را در مناظره های انتخاباتی به احمدی نژاد داده بودند. محتشمی پور معتقد است ستاد احمدی‌نژاد در انتخابات دهم ریاست جمهوری از بودجه تشکیلات آقای مصباح‌یزدی اداره می‌شد. او در سخنرانی خویش از مصباح و حامیانش تحت عنوان "فرقه مصباحیه که از پشت به امام خنجر می زند" یاد کرد و این سوال را مطرح نمود که چه کسانی مجوز شرعی چنین اعمالی را برای احمدی نژاد در مناظره های تلویزیونی صادر می کنند:
«چه کسی به احمدی نژاد مجوز شرعی داده است که در مقابل چشم میلیون ها نفر اینگونه هتک حرمت کند و جز این است که این حرکت دقیق و طراحی شده توسط عواملی که به امام خمینی(ره)، انقلاب، رهبری زمان و جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند و برای ریشه کن کردن این ها تلاش می کنند طراحی شده است؟.... جز این است که فرقه مصباحیه که از پشت به امام خنجر می زند، امروز چنین احکامی را صادر می کند و مرکز آنان در قم تشکیلاتی است که به نام مصباح یزدی شکل گرفته و ستاد احمدی نژاد از بودجه دولتی این نهاد و از این محل شکل گرفته که خلاف نص صریح صحبت های حضرت امام خمینی(ره) است که هیچ دستگاه دولتی که از بودجه ارتزاق می‌کند حق نداد از کاندیداها حمایت کند. » (سایت خبری سلام نیوز، جمعه 15 خرداد ١٣٨٨).»
در نقطه مقابل انتقاد شدید به هاشمی و خاتمی دیدگاه مصباح در مورد احمدی نژاد و دولت او کاملاً متفاوت است. سابقه آشنائی محمود احمدی نژاد با مصباح یزدی به روزهائی بازمی گردد که احمدی‌نژاد در كلاس‌های درس آیت‌الله در نشست كانون بسیج اساتید در دانشگاه علم و صنعت شرکت می کرد ( گفتمان مصباح، ص ٨٧٩) اما در آستانه انتخابات سال 84 رابطه آنها به حدی رسید که احمدی نژاد خود را سرباز آیت الله مصباح می دانست و بر اساس نقل صریح نویسنده كتاب «گفتمان مصباح» در انتخابات گذشته ریاست جمهوری "آنچه بیش از هر چیز در راهیابی دكتر احمدی‌نژاد به مرحله دوم انتخابات و امكان رقابت وی با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی موثر واقع شد، حمایت حضرت آیت‌الله مصباح از ایشان بود." (ص879) و در در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری همان دوره هم بسیاری افراد "تنها با ایمانی كه به نظرات آیت‌الله مصباح داشتند، می‌توانستند تردیدهای خود نسبت به كارآمدی دكتر احمدی‌نژاد را به فراموشی بسپارند". (ص 893) و با او همکاری کنند. مقایسه معروف احمدی تژاد و رجائی هم یکی از ابداعات آقای مصباح یزدی و هواداران ایشان بود با این قول مصباح که «باید رئیس‌جمهوری چون رجایی انتخاب كرد... [چون رجائی] زندگی ساده‌ای داشت و حاضر بود با دل و جان برای اسلام كار كند» (ص 856) رسانه سیاسی هواداران آیت‌الله مصباح (هفته‌نامه پرتو سخن)، هنگامیکه درهفته های باقیمانده به ایام انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری شایعات انصراف احمدی نژاد از كاندیداتوری مطرح شد خطاب به او نوشت: «اگر قرار باشد كه با این فشارها زود از میدان به در روید و تسلیم آنها شوید، چه بهتر كه از اول نمی‌آمدید... بمانید و یك بار دیگر خاطرات شهید رجایی را در اذهان مردم زنده كنید» ( همان،ص861)
به علاوه مصباح یزدی در آن ایام روش ناطق نوری برای رسیدن به اجماع میان اصولگرایان (نظرسنجی برای كاندیداهای اصولگرا و انتخاب فردی كه میزان آرای بالاتری دارد) را درحمایت احمدی نژاد رد کرد و گفت: «ما بنشینیم و ببینیم چه كسی برنده می‌شود، بعد اعلام كنیم كه ما هم از او حمایت می‌كنیم. آیا این اصولگرایی است؟! (ص 886)... بر اساس نظرسنجی‌ها چه فرد یا تیمی بناست برنده شود، ما هم از او حمایت می‌كنیم؛ فكر می‌كنند كار درست و عاقلانه این است! اگر این‌طور فكر می‌كنیم، تنها خیال می‌كنیم كار درستی می‌كنیم؛ اما مصداق این آیه شریفه‌ایم: «قل هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا» خاسرین هم نیستیم؛ اخسرین هستیم» (ص 852)
حتی می توان ریشه اعتماد به نفس احمدی نژاد در نسبت دادن کراماتی چون هاله نور به خود را در اعتماد به نفسی جست که آیت الله مصباح یزدی و روحانیون اطرافشان در عباراتی نظیر این عبارت به احمدی نژاد داده اند: «دیشب یكی از دوستان حاضر در جلسه نقل كرد؛ قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات به محضر یكی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور می‌شود. ایشان گفته بود كه شخصی شب بیست‌وسوم ماه رمضان در حال احیا، پیش از نیمه شب به خواب می‌رود. در خواب به او ندا می‌شود كه بلند شو برای احمدی‌نژاد دعا كن، وجود مقدس ولی‌عصر(عج) دارند برای احمدی‌نژاد دعا می‌كنند. می‌گویند من حتی اسم احمدی‌نژاد را نشنیده بودم و اصلا او را نمی‌شناختم.» (883 – 882)
به علاوه بنا بر سخنانی که آیت الله مصباح یزدی در اولین دیدارشان با احمدی نژاد در موسسه امام خمینی قم پس از انتخاب او به ریاست جمهوری در سال 1384 بیان داشته اند (فیلم این سخنان در شبکه یوتیوب موجود است)، آ یت الله مصباح از احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور "محبوب و مردمی و مومن و متعهد" نام می برد و ازانتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری با عنوان انتخابی "مشحون به کرامات ومعجزات" که "شکر فراوان می طلبد" ، یاد می کند. به خاطر بیاوریم که رقیب اصلی احمدی نژاد در انتخابات گذشته آقای هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و این سخنان آقای مصباح با در نظر گرفتن این مقایسه بسیار معنادار است. درآن سخنان دولت احمدی نژاد " نوید دهنده احیای اسلام" خوانده می شود و بر این مسئله تاکید می شود که آیت الله مصباح و شاگردانشان پس ازانتخاب احمدی نژاد امید آن یافته اند که زحماتشان "به بار بنشیند" و حال تکلیف سنگین تری دارند و اینکه همکاران موسسه امام خمینی ایشان درقم آماده هر نوع همکاری ، بدون هیچ چشم داشت و منت، با دولت نهم هستند.
این همکاری بی چشم داشت و منت در انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد به عنوان مثال در فعالیت های تبلیغاتی تبلور یافت که شاگردان آقای مصباح برای احمدی نژاد انجام می دادند. چنانکه حتی به ادعای آقای محتشمی پور بودجه ای هم از طرف موسسه امام خمینی برای تبلیغات به نفع آقای احمدی نژاد در نظر گرفته شده بود. برای ذکر تنها یک نمونه از فعالیت های شاگردان آیت الله مصباح به نفع احمدی نژاد درروزهای مانده به انتخابات به خبری اشاره می شود که در قلم نیوز دو هفته قبل از انتخابات اخیرمنتشر شد. در خبر سایت قلم نیوز به تاریخ یکشنبه 10 خرداد 1388 آمده بود که حجت الاسلام شیخ الاسلامی از روحانیون وابسته به آیت الله مصباح یزدی جمعه شب مورخ 8/3/88 با حضور در خوابگاه مولوی که به خوابگاه کشاورزی هم معروف است، به تبلیغ احمدی نژاد پرداخت. وی در این سخنرانی ضمن متهم کردن اصلاح طلبان به وابستگی به کشورهای خارجی به شدت به مهندس میر حسین موسوی حمله کرده و سعی نموده با ارائه نمودارهایی به دفاع از عملکرد احمدی نژاد در چهارسال گذشته بپردازد." ( آیا عجیب نیست که نمودارهای حجت الاسلام شیخ الاسلامی ما را به یاد نمودارهای معروفی می اندازد که احمدی نژاد در مناظره با کروبی و موسوی در مورد بالا بودن وضعیت اقتصادی کشور در زمان ریاست جمهوری خود به مردم نشان می داد؟)
البته رابطه میان احمدی نژاد و مصباح به هیچ وجه یک طرفه نیست. در خبرها آمده بود که بودجه موسسه امام خمینی در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد چند برابر شد و به مقدار بسیار زیادی افزایش یافت. به علاوه احمدی نژاد به کرات به دفاع از مصباح و اندیشه های او پرداخته است که تنها به آخرین نمونه آنها فقط اشاره می کنم. احمدی نژاد در اظهارات خود در مناظره تلویزیونی با موسوی بدون آنکه نام مستقیمی از مصباح یزدی ببرد به دفاع از او پرداخت و به موسوی گفت:
....درزمان آقای خاتمی هم که معلوم بود، کسی مگر می توانست یک کلمه انتقاد کند ، همان علمایی که جنابعالی می فرمایید ، یکی شان یک اظهار نظری می کرد ، کاریکاتورشان را می کشیدند که ما بعد از ملی شدن نفت دیگر نداشتیم که کسی علیه علما کاریکاتور بکشد. ( متن مناظره موسوی- احمدی نژاد به نقل از همشهری آنلاین)
منظور احمدی نژاد از "علما" در اینجا آیت الله مصباح یزدی است. اشاره احمدی نژاد به کاریکاتوری است که سه هفته پیش از انتخابات مجلس ششم در بهمن ۱۳۷۸در یکی از روزنامه های اصلاح طلب چاپ شد و چون طرفداران آیت الله مصباح یزدی این کاریکاتور را اهانت به ایشان دانستند، در قم و دیگر شهرهای مذهبی سه روز تجمع کردند که به بازداشت 6 روزه کارکاتوریست یعنی نیک آهنگ کوثر انجامید. شایسته یاد آوری است که اینگونه تجمعات و اعتراضات بود که در نهایت منجر به استعفای مهاجرانی وزیر وقت ارشاد شد. جالب آنکه احمدی نژاد در مناظره با موسوی در مغالطه ای انتقاد روزنامه های اصلاح طلب از آیت الله مصباح را مصداق نبود آزادی برای علما و روحانیون در دوره آقای خاتمی می داند، حال آنکه بحث آزادی در نظریه سیاسی در مورد نسبت میان حکومت با مردم و جامعه مدنی مطرح می شود و نقد کردن یکی از علما از سوی روزنامه ها به معنای نبود آزادی بیان در یک جامعه نیست که اتفاقاً نبود امکان آن مصداق نفی آزادی بیان است.



قسمت پایانی
اگر تمام داده های بالا را جمع بندی کنیم و به آنها اندیشه سیاسی آیت الله مصباح در نفی جمهوریت را هم اضافه کنیم (که به این اندیشه در دو قسمت بعدی مقاله به طور مفصل اشاره خواهد شد) ، آیا نمی‌توان انتظار داشت که خبر زیر که پنج روز مانده به انتخابات اخیر منتشر شد، قابل اعتماد و اعتنا باشد؟:
«جمعی از کارکنان وزارت کشور نيز روز يک شنبه با انتشارنامه ای سرگشاده با ابراز نگرانی نسبت به تغییر و دستکاری آرا مردم در ستاد انتخابات کشور هشدار دادند. در اين نامه که به امضاي جمعی از کارکنان وزارت کشور رسيده تاکید شده که "اهداف و برنامه ریزی در ستاد انتخابات کشور ، به طور آشکار و متقنی به سمت صیانت و سلامت از آراء مردم در انتخابات 22 خرداد 88 پیش نمی رود." آنها ....از "حکم شرعی برای تغيير آراء" خبر دادند. در بخشی از این نامه با پرده برداری از تلاش‌های پشت پرده مقام های دولتی برای تغيير آراء آمده که "بعد از ریزش شدید آراء یکی از کاندیداها (محمود احمدی نژاد) و ناامیدی یارانش و نیز کاهش درصد آرای مشارالیه در نظر سنجی های معتبر دولتی دراوایل اردبهشت ماه سال جاری، یکی از آقایان اساتید حوزه و رئیس موسسه آموزشی در قم که اتفاقا زمانی مباحث فلسفه سیاسی را درنماز جمعه تهران مطرح می کردند، در جلسه محرمانه ای با تفسیر به رأی سوره بقره آیه 249 خواهان «تغییر آرا» به نفع کاندیدای اقلیت می شود و می گوید: "اگر کسی رئیس جمهور شود و ارزشهای اسلامی که اکنون در لبنان، فلسطین و ونزوئلا و دیگر نقاط جهان منتشر شده آسیب ببیند، رأی دادن به او جایز نیست و حرام است. هم خودمان نباید رای بدهیم و هم باید مردم را هوشیار کنیم که رای ندهند، ولا غیر. بر شما مسئولین انتخابات ، هر امری واجب است." (روزنامه اینترنتی روزآنلاین، ١٧ خرداد ١٣٨٨)»
باید پرسید آیا منطقی که مجوز شرعی حمله به هاشمی و ناطق نوری در مناظره تلویزیونی را به نام غیبت واجب و صیانت از اسلام را داده است، چرا ، لااقل بنا بر درصدی از احتمال، قادر نباشد مجوزشرعی جابجائی آراء مردم به نفع احمدی نژاد به نام صیانت از اسلام و نظام اسلامی را بدهد؟
جواب به این پرسش را به خوانندگان محترم وا می نهیم.
در قسمت های دوم و سوم این مقاله به بررسی جایگاه دموکراسی و جمهوریت، آزادی و رای مردم و ولایت فقیه در اندیشه سیاسی آیت الله مصباح یزدی خواهم پرداخت.
پاورقی
(1) عطاالله مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد دولت خاتمی هم در این یادداشت در وبلاگ خویش به این تحول اشاره کرده است.
به طور طبیعی به تدریج از روز انتخابات هر روز که می گذرد نوشته های بیش تری را در مورد این تغییر شگرف در نظام در وب سایت ها می بینیم.

لینک همین مطلب در وبگاه زمانه