۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

تفسیر معقول مهدی حائری یزدی از امامت

 در این یادداشت قصد دارم تقریری ارائه دهم از تفسیر مهدی حائری یزدی از مفهوم شیعی امامت. حائری یزدی با آنکه شیعه کاملا معتقدی است، تفسیری از امامت ارائه می دهد که اگر درست فهمیده شود، با لیبرالیسم سیاسی (political liberalism)راولز سازگار است. نکته در اینجاست که چون تفسیر حائری از امامت در اصطلاح راولزی تفسیری "معقول"(reasonable) است، یعنی با اصول عدالت چون انصاف(justice as fairness) یا هر تفسیر لیبرال دیگری از عدالت سازگار است، می توان از سازگاری این برداشت از امامت و لیبرالیسم سیاسی سخن گفت. در مورد مفهوم راولزی معقولیت در یادداشت دیگری بیشتر شرح خواهم داد. همین قدر بگویم که نظریه ولایت مطلقه فقیه و نسبتی که این نظریه میان امامت شیعه و ولایت مطلقه فقیه بنا می کند، چون بر اساس رواداری (toleration)و احترام (respect)بنا نشده و بر عکس بر اساس تحمیل یک آموزه فراگیر (comprehensive doctrine) -در مثال ما اسلام فقهی و شریعت مدار- از سوی حکومت بر تمام مردم با نظریه های خیر (good) مختلف بنا شده است، از منظر عدالت راولزی نظریه ای غیر معقول است که با عدالت چون انصاف سازگار نیست. باید دقت کنیم که در منظر راولز معقولیت با صدق یکسان نیست و البته شرح این موضوع بحثی جدا می طلبد.

از نظر حائری بیعت مردم زمان پیامبر با پیامبر برای تشکیل حکومت به فرمان و و ابتکار الهی نبوده ، ولو انکه پس از انجام آن مورد رضایت و خشنودی پروردگار واقع شده است. شرایط روزمره زمان و مکان مردم را به راهنمائی عقل عملی شان رهنمون به ابتکار شایسته انتخاب  شخص پیامبر برای تشکیل حکومت ایده آلی نمود و "پس از این انتخاب مردمی (به مثابه انتخاب وکیل)، خداوند این عمل شایسته و پسندیده مردم را مورد توشیح و رضامندی قرارداده و در قرآن فرمود: "لقد رضی الله عن المومنین اذیبابعونک تحت الشجره"."

به تعبیر دیگر بيعت مردم با علي که متکلمان و فقیهان متقدم شیعی بر اساس آن حکومت را حق امام می دانستند، بر اساس نظریه خلافت بوده است، نه امامت. خلافت یا رهبری سیاسی یا حکومت از نظر حائری به معنای آئین کشورداری و غیر از امامت است. خلافت یا رهبری سیاسی یا حکومت یک پدیده دنیائی بر مبنای عقل عملی جمعی است که از ضرورت های طبیعی و کیفیت های زیست طبیعی و همزیستی مسالمت آمیز یا بهزیستی انسان ها، چنانکه در نظریه حکومت به مثابه وکالت مالکان مشاع مبسوط توضیح داده خواهد شد، پدید آمده و هیچ رابطه منطقی یا کلامی یا اعتقادی "به مقام بسیار رفیع نبوت و امامت" ندارد. خلیفه را مردم انتخاب می کنند.  مقام خلافت  پيوسته دستخوش تغييرات و رويدادهاي زمان و مكان است و با خوبي ها و بدي هاي اخلاقي مردمی که خلیفه را بر می گزینند هم سازی دارد و به عنوان یک مقام این جهانی آسيب پذير از هرگونه فساد دنیوی است. بدین معنا که خليفه اي كه از سوي مردم انتخاب مي گردد بسته به تشخیص درست یا غلط مردم ممكن است خوب و باتقوا(با فضیلت) و وفادار به مسئوليت هاي اجتماعي و اداري خود باشد و یا بسيار ستمگر و ناشايسته و خودكامه از آب درآيد . از دید شیعی امرای بني اميه و بني عباس دربيدادگري و فساد اخلاق، چهرة تاريخي اسلام و مسلمانان را رنجور و بيمارگونه جلوه داده اندهم خلیفه بودند و اين روی دیگر سکه خلافت است.  به ندرت اتفاق مي افتد كه مردم زمانه آنچنان پيشرفته و از رشد عقلاني و اجتماعي برخوردار باشند كه بتوانند فرد شاخص و ايده آل خود را شناسايي كرده و به كار زمامداري سياسي خود بگمارند، مانند مردمی که علی را به خلافت در زمانش انتخاب کردند. حائری می نویسد:
 " از نقطه نظر مفاد و مفهوم لغت يابي، هيچ گاه ولايت به معناي سياستمداري نيامده است. هرچند عملاً مدينه فاضله و اتوپياي افلاطوني هنگامي از حالت ايده آلي به وجود خارجي عيني و حقيقي خواهد پيوست كه همه شهروندان به مرحله اي از رشد و بلوغ اجتماعي نايل آيند تا بتوانند عالمانه و عاشقانه پذيراي آن عدل الهي از سوي پيامبر يا امام معصوم خود بوده باشند و همه با حق اليقين شناسايي كنند كه علاوه بر مقام پيامبري و امامت - كه هر دو از يك رفعت بي كران مقام الوهيت ريشه مي گيرند، اينان براي زمامداري و رهبري سياسي كه بر محور متغيرات زمان و مكان مي چرخد، انتخاب احسنند. در سرآغاز تاريخ اسلام به شكلي نمونه اين اتوپياي سياسي - اجتماعي براي پيغمبر عظيم الشأن اسلام پس از مهاجرت از مكه به مدينه اتفاق افتاد و نيز پس از 25 سال اين فرصت طلايي براي علي ابن ابي طالب (ع) بدست آمد كه خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود." (جواب دوم حائری به جوادی، شماره سوم مجله حکومت اسلامی، بهار 1376، صص 190-191) 

حائری در جواب تفسیری از واقعه غدیر که می گوید پیامبر در روز غدیر خم علی را به رهبری سیاسی مسلمانان نصب کرد می نویسد اینکه در خطبه غديريه گفته شده: «اللهم وال من والاه، الى آخره» خود تفسير صريحى از پیامبر است كه مولا به معناى حجت است نه به معناى حكومت. غدیرخم اخبارى است بر مقام رفيع الهى امامت على بن ابی طالب(ع)، تا مردم بدانند امامت هم رتبه نبوت است منهاى وحى، و به علاوه شايد اين خبر امامت يك توصيه ضمنى باشد كه در بيعت با على(ع) اختلاف نكنند. اگر خطبه غدیر به معناى نصب بود آن همه اختلاف پس از پیامبر پيدا نمى‏شد. اللهم وال من والاه یعنی اى خدا تو پناهگاه كسى باش كه على را پناهگاه خود قرار داده است. " (نقدی بر سیری (جواب اول حائری به جوادی)، ص. 233)

امامت از لحاظ اهليت و شايستگي فردي از دید شیعی یگانه است.  امام بالاترين شخصيت انساني است كه در سلوك اخلاقي و معنويات به اوج كمال خود رسيده و در شناخت حقايق جهان هستي از ديگر انسان ها پيشي گرفته است. (حکمت و حکومت، نشر شادی، صص. 169-168).  حقيقت امامت به معناي دانستن احكام و ارادات تشريعي خدا از طريق علم حضوري و فناي در صفت علم عنائيِ حق تعالي حاصل مي شود. تنها فرق پیامبر با امام در ان است که پيامبري كه بدين گونه و از اين راه به احكام واقعي الهي وقوف مي يابد،به واسطه وحی وظيفه مند است كه اين رده از دانسته هاي خود را براي مردم جهان بازگو كند تا آنان را به ارادت تشريعي و جهان وضعي و قانوني خدا آگاه سازد.، ولی  امام آنچه را از طريق علم حضوري آموخته، با مأموريت از سوي پيامبر به مردم بازگو مي كند. هم امامت و هم نبوت در اصالت خود به كلي از خواسته هاي مردمي و مسائل سياسي و دنيايي جدایند و يك مقام وضعي و حقوقي نيستند كه با انتخاب و بيعت مردم به دست آيند.  
حائری نظریه امامت خواجه نصیر طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد را نقد می کند. خواجه نصيرالدين طوسي فیلسوف و متکلم شیعه در كتاب تجريدالاعتقاد (تجرید الاعتقاد، ص. 284، المقصد الخامس فی الامامه، منشورات مصطفوی، قم) بر اساس قاعدة لطف مقام رهبری سياسي برای امامت تعریف كرده است. با این حال امام شناسی حائری متاثر از فلسفه اسلامی ابن سینا و فارابی و تعریف آنها از رئیس اول و انسان کامل است. او براي نشان دادن اینکه اينكه امامت برخلاف آنچه كه خواجه فرموده است يك مسئوليت اجر ايي سیاسی نيست ، به سخنان ابونصر فارابي و شيخ ابوعلي سينا تکیه می نماید. فارابي در كتاب السياسه المدنيه در توضیح معني امامت امام را رئیس اول و کسی که متصل به عقل فعال است تعریف می کند و می گوید مقام امامت ربطی به انتخاب انسان ها ندارد. رئیس اول/امام آنچه خوبان همه د ر حد امكان و استعداد وجودهاي ذهني دارند، او به تنهايي در نهايت رفعت و كمال و در حد حضور و فعليت واجد مي باشد. اين فضايل بي كران تنها در شخصيت هايي كه طبيعتاً از نبوغ و شايستگي ذاتي سرشارند و در مدارج كمال نفساني به اوج رفعت رسيده اند و با عقل فعال پيوستگي يافته اند، حاصل مي گردد. پيمودن اين مراحل همه بدين گونه است كه ايشان در نخستين مرحله با عقل منفعل هم گونگي مي يابند و سپس از اين پايگاه عقلاني به سوي عقل مستفاد مي شتابند، و در آخرین مرحله پيوستگي و يگانگي با عقل فعال، همان گونه كه در كتاب نفس تحرير شده، براي ايشان حاصل خواهد گرديد . اين شخصيت همان است كه از سوي پروردگار، وحي دريافت مي كند.امام یا پیامبر یعنی آن انساني که سير تعالي خود را به اين مراحل عقلاني نهايي رسانده است و چون  ميان او و عقل فعال هيچ واسطه و حائلي در كار نیست. (السیاسه المدینه، ابو نصر فارابی، صفحه 49، چاپ حیدرآباد دکن، دایره المعارف العثمانیه، 1346 هجری قمری، نقل شده در حکمت و حکومت،صص. 176-168)  یعنی حائری معتقد است امامان تمام آنچه پیامبر از غیب می دانست را دریافت می کنند ولی فقط وظیفه ابلاغ آنرا ندارند. ابن سينا هم در کتاب شفا، بخش الهیات، آخرین فصل، فصل فی الامامه نظری مشابه با فارابی در مورد امامت دارد.
  نتیجه آنکه امام كسي است كه در دانستن حقايق هستي سرآمد تمام مردمان زمان است و پيامبر كسي است كه داراي همين مقام است به علاوة مأموريت وي براي ابلاغ برخي از دانسته هاي خود كه در محدودة ارادات تشريعي خداوند و عقل عملی قرار دارد.بر این اساس هم امامت هم نبوت در اصالت خود به كلي از خواسته هاي مردمي و مسائل سياسي و دنيايي جداست و هرگز يك مقام وضعي و حقوقي نيست كه با انتخاب و بيعت مردم به دست آيد. این خلافت است که با بیعت و انتخاب مردم حاصل می شود.(حکمت و حکومت،صص.168-176)

توضیح: عکس صرفا تزئینی و برگرفته از لینک زیر در باب تشیع است.