۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه

ملی گرائی و فواید و مصائب آن


به نظرم اگر دین مسئله اصلی ایران در دهه گذشته بوده است، ملیت و ملی گرائی و انواع و اقسام آن مسئله اصلی ایران در سالهای آینده خواهد بود. بر این اساس تا دیر نشده باید قلم و اندیشه روشنفکران و اهل نظر هم به این مسئله بیشتر معطوف شود. از آنجا که خورشید بخت حکومت دینی افول کرده است و نظریه ولایت فقیه با بحران مشروعیت بسیار شدید روبروست (احمدی نژاد هم این را فهمیده، به سخنان اخیر او در مجلس در دفاع از خود دقت کنید)، اعتقاد به حکومت دینی و یا حتی شیعه محوری دیگری نمی تواند مانند سابق در ایران اجماع ایجاد کند. در این میان ملی گرائی، با انواع و اقسام آن یعنی ملی گرائی پارسی گرایانه، ترک گرا (تورکجولوخ)، کردی و غیره در این میان در سالهای آینده به نظرم بیشتر و بیشتر رشد خواهد کرد و ظرف خالی ناشی از بحران مشروعیت حکومتی دینی را در هویت افراد ساکن ایران زمین پر خواهد کرد.


ملی گرائی یک تیغ دو لبه است. هم نیروی بسیج اجتماعی و تحول خواهی و همدلی شگرف دارد، و هم در صورت کج رفتن می تواند از دلش جنایت علیه بشریت بیرون بیاید. بحران یوگسلاوی سابق و جنگ بوسنی هم از دل ملی گرائی افراطی و غیر دموکراتیک زاده شد. هیتلر هم با تمام فجایعش یک ملی گرا بود و ملت آلمانی را در صدر و برتر از تمام ملل عالم می دید و یهودیان را پلید و عمله سرمایه داری می پنداشت. مرام حزب نازی در حقیقت ملی گرائی سوسیالیستی بود. (به آلمانی: Nationalsozialismus)

ملی گرائی ای که در ایران در حال حاضر در میان اقوام و ملل ساکن ایران رواج دارد عمدتا ملی گرائی قدیمی و غیر لیبرال به معنای مدرن کلمه است. وقتی می گویم لیبرال معنای فلسفه سیاسی این عبارت مد نظرم است، نه معنای افواهی و روزنامه ای یعنی اقتصاد لیبرال. یعنی منظورم مثلا نظرات کسانی چون لاک و کانت و میل و رالز و هابرماس و کیملیکا و دیوید میلر و خیل دیگر نظریه پردازان سیاسی جدید در این زمینه است. ملی گرائی ها اگر لیبرال یا دموکراتیک نباشند به نفی یکدیگر برمی خیزند و ممکن است با هم تصادم های مرگ بار کنند.

هم در ملی گرائی پارسی صادق هدایت یا مجله کاوه عناصری از فاشیسم وجود دارد، و هم در ملی گرائی ترکی جریان اتحاد و ترقی قبل از آتاترک. متاسفانه در ایران امروز قومیت ها و ملل مختلف اعم از فارس و ترک بعضا به سراغ دم دست ترین فرمول های ملی گرائی برای هویت سازی برای خویش رفته اند. این دوستان غافلند که در اروپا و آمریکا پس از فجایع جنگ جهانی دوم نوعی از ملی گرائی لیبرال ظهور کرده است که دیگر عناصر تاریک ملی گرائی کلاسیک ماقبل جنگ های جهانی اول و دوم را ندارد و کاملا با حقوق بشر سازگار است. پناه بردن کر و کور به ملی گرائی قدیمی بدون نگاه نقادانه به آن می تواند برای آینده ایران مرگ بار باشد. نظریه پردازان جدید، مثال بارزش ویل کیملیکا، فرمول هائی از ملی گرائی ساخته اند که هم چند فرهنگی است و هم کاملا لیبرال و دموکراتیک است و هم حقوق همه اقوام و ملل را متحقق می کند. کاش بجای ملی گرائی کلاسیک و کهنه به سراغ امروزی ترین انواع ملی گرائی برویم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر