۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

دیگ جوشان آمریکائی یا موزائیک فرهنگی کانادائی؟ دموکراسی و مسئله حقوق ملیت/قومیت ها

مدل های مختلفی از دموکراسی داریم و اینکه صرفا کلی گویانه بگوئیم برای ایران بجای تئوکراسی دموکراسی می خواهیم حرف دقیقی نزده ایم. باید مشخص کنیم در مساله اقوام کدام مدل به شرایط ایران بیشتر منطبق است. به علت نزدیکی جغرافیائی به اروپا و عدم ارتباطات تکنولوژی امروز در صدر آشنائی ایرانیان با تجدد و نیز به خاطر تفوق آشنائی با زبان فرانسوی بجای انگلیسی فلسفه سیاسی نسل اول روشنفکران خاورمیانه بطور کلی و ایران به صورت خاص بیشتر تحت تاثیر مدل فرانسوی جمهوری بوده است و کمتر اثری از اندیشه سیاسی عالم انگلیسی زبان، به ویژه آمریکای شمالی در اندیشه سیاسی روشنفکران متقدم ایرانی هست.  مدل فرانسوی از نظر جادادن حقوق اقوام مدل ضعیفی است و بیشتر بر الگوی دولت-ملت تک زبانه و تک فرهنگی بنا شده است.در ترکیه هم همه می دانیم آتاترک فرانسوی می دانست و چنانکه خیلی معروف است الگویش از لائیسیته و ملی گرائی بیش از همه به فرانسه نزدیک بود، با این حال این مدل در مواجهه ما مساله حقوق کردها در سالهای اخیر با چالش جدی مواجه شده است.

با این حال به نظرم می رسد هم از منظربرتری سکولاریسم آمریکای شمالی بر لائیسیته فرانسوی با توجه به فرهنگ مذهبی ایران، و هم از منظر توجه بیشتر به مسئله تکثر و منطبق نبودن با آسیمیلاسیون، مدلهای آمریکای شمالی بر مدل فرانسوی جمهوری برای ایران آینده ترجیح داشته باشند. در آمریکای شمالی دو مدل داریم: یکی مدل آمریکائی که آنرا "دیگ جوشان"(melting pot) می خوانند و هویت های متکثر قومی در آن در هم تنیده اند و هویت واحد ولی متکثر الاضلاعی به نام هویت آمریکائی را ایجاد کرده اند، دیگری مدل "موزائیک فرهنگی" (cultural mosaic) کانادائی است که در آن هویت های فرهنگی قومی/ملی (انگلیسی، فرانسوی، سرخ پوست یا بومی) و نیز هویت های قومی مهاجر (از خاور دور، آسیا، آفریقا، خاورمیانه، اروپا و غیره) مانند کاشی های موزائیکی متمایز از همند ولی در کنار هم صلح آمیز زندگی می کنند. در هردو مورد قانون اساسی کاملا لیبرال-دموکراتیک است و کسی نمی گوید مساله ما فعلا دموکراسی نیست. (حرفی که متاسفانه برخی اوقات در میان طیف هائی ازحرکت ملی آذربایجان شنیده می شود.) سئوال مهمی که از منظر فلسفه سیاسی بدان باید پاسخ دهیم این است که برای ایران آینده مدل دیگ جوشان آمریکائی مناسب تر است یا مدل موزائیکی کانادائی یا آمیزه ای از اینها با توجه به شرایط ایران؟ دقت کنید که هر دو مدل با سیستم های حاکم در ایران در هشتاد سال اخیر، یعنی مدلهای حکومت های پهلوی و جمهوری اسلامی، تفاوت های بسیار مهم دارند. اگر در آینده مدل دیگ جوشان را بر مملکت خودمان اعمال کنیم هویت واحدی به نام ایرانی خواهیم داشت که البته در آن بر خلاف تعریف پان ایرانیستی مفهوم ایران بازتعریف شده و در آن حق تاریخ و فرهنگ تمام اقوام غیر فارس زبان ادا شده است، ولی در مدل موزائیکی کانادائی هویت های ترکی و کردی و فارسی و عربی و ...متمایز از هم را در کنار هم موزائیک وار در سرزمین ایران داریم.ویل کیملیکا صاحب کتاب "چند فرهنگ گرائی لیبرال: به سوی یک نظریه لیبرال برای حقوق اقلیت ها" که این روزها من سخت مشغول خواندن آنم مدل کانادائی را در بحث اقوام به عدالت  نزدیک تر می یابد.ولی من به خاطر لیبرال و دموکراتیک نبودن فضای کشورمان و اصل نبودن دموکراسی برای بسیاری گروههای فارس یا ترک یا کرد یا عرب گاهی مردد می شوم که آیا مدل کانادائی بر ایران ما قابل اعمال است یا نه. دغدغه اصلی من در تردید در مورد مدل کانادائی در مورد کشورمان ملی گرائی های غیر لیبرال از نوع فارسی و ترکی و کردی و عربی و غیره است. یعنی سئوالی که در جستجوی پاسخی در خور برای آنم این است که آیا در جامعه ما که هنوز درش رواداری نهادینه نشده در فرهنگ و هنوز اندیشه لیبرال و دموکراسی به اندازه کافی قوی نیست ، آیا تضمینی وجود دارد تاکید زیاد بر تمایز های هویتی قومی/ملی و جداسازی و تنظیم مرزهای مناطق کشور بر اساس قومیت/ملیت (که مدل کانادائی بر آن بنا شده)  گروههای نژادگرا را در تمام قومیت/ملیت های فارس و غیر فارس تقویت نکند؟ یعنی بحث اولویت لیبرالیسم و دموکراسی برای قابل تحقق بودن مدل کانادائی است. 
برای آینده ایران دموکراتیک ما باید مدلی بدهیم که پایدار (stable)و ممکن (feasible) باشد و متناسب با شرایط جغرافیائی مان و حتی الامکان اجماع بر سر آن میان گروههای سیاسی موثر کشور ممکن باشد. تا جائی که من بر اساس مطالعاتم تا به امروز می فهمم مدل مطلوب ایران آینده در نهایت محتملا باید ترکیبی از مدلهای آمریکائی و کانادائی باشد.

۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

برای حرکت ملی آذربایجان- قسمت دوم

این روزها من دارم در مورد ملی گرائی رایج در اتحاد جماهیر شوروی و فدرالیسم قومی آن کشور می خوانم. به این نتیجه دارم می رسم اینکه ما در کنار امپراطوری به نام شوروی که یکی از دو قطب قدرتمند جهان در جنگ سرد بود زیسته ایم و بعد فروپاشی این غول بر ما در ایران زیاد تاثیر داشته و حتی حرکت ملی آذربایجان را واقعا متاثر کرده است. منتها ما این تاثیر عمیق را درست شاید هیچ وقت درک نکرده ایم.



در مورد آذربایجان ظاهرا اقلا دو گونه سنت تاریخ نگاری داریم. یکی تاریخ نگاری رایج در ایران که متاثر از اندیشه های پان ایرانیستی است عمدتا و دیگری تاریخ نگاری در جمهوری آذربایجان. تاریخ نگاری نوع دوم که بر روی برخی هواداران سابق حزب دموکرات تاثیر عمیق گذاشته آنطور که فهمیده ام بسیار تحت تاثیر تاریخ نگاری رایج در اتحاد جماهیر شوروی در مورد قومیت ها است. مثلا در حدس من دکتر زهتابی که در جوانی عضو حزب دموکرات آذربایجان بوده و کتاب معروف تاریخ دیرین ترکان را نوشته مقداری تحت تاثیر چنان تاریخ نگاری بوده اند. 

نکته جالب دیگر آنکه گویا بر خلاف قول رایج که مارکسیسم تضاد دارد با ملی گرائی و قومیت گرائی، نوعی از ملی گرائی و قومیت گرائی را شوروی در جمهوری های اتحاد شوروی بسیار رواج می داده است. حتی در مورد زبان هم سیاست شوروی همیشه سرکوب نبوده بلکه گسترش زبان اقلیت ها، در کنار سرکوب دین و ادبیات شان، سیاست حکومت شوروی بوده. در هر صورت جمهوری آذربایجان وارث اتحاد جماهیر شوروی است و نمی تواند یک شبه با سنت عظیم شوروی گسست ایجاد کرده باشد. این میراث در سالهای پس از فروپاشی شوروی و حتی سالهای آخر فروپاشی شوروی پس از انقلاب 57 به تدریج وارد فضای فکر ایران هم شده است. حرکت ملی آذربایجان به نظرم بدون نگاه انتقادی و مدرن و نقادانه به تاریخ نگاری اتحاد جماهیر شوروی از نظر علمی سطحی خواهد ماند.

پی نوشت- کتابی که در تصویر آمده، نوشته والکر کرنر، یکی از متون کلاسیک در مورد رابطه ملیت گرائی و نظریه مارکسیستی - لنینیستی است و خواندنش توصیه می شود.