۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

روزی که از دوره دکتری فارغ التحصیل شدم

من از تز دکترایم در تاریخ 28 می 2012 دفاع کردم. تا امروز فرصت نشده بود درباره اش بنویسم و اینک یادداشتی در این زمینه.



قبل از اینکه برای دانشگاه لوئیس (گویدو کارلی رم) برای دکترای مقطع فلسفه سیاسی درخواست پذیرش کنم، هیچ تصوری از چگونگی تحصیل در ایتالیا نداشتم. حتی نمی دانستم ایتالیا دانشگاه انگلیسی زبان هم دارد! هروقت کسی از من می پرسید کجا می خواهی بروی می گفتم آمریکا یا کانادا. با این حال در ایران تصمیم گرفته بودم بر روی فلسفه سیاسی جان رالز کار کنم و وقتی متوجه شدم در لوئیس رم اساتید مطرحی هستند که برروی فلسفه سیاسی رالز کار می کنند، عزمم جزم شد که درخواست پذیرش کنم و قبول شدم (نکته اول- تفکیک میان فلسفه قاره ای و تحلیلی گولتان نزند. حتی در یک کشور که متعلق به اروپای قاره ای است می توانید دوره ای خیلی خوب در فلسفه تحلیلی بگذرانید و برعکس. کافی است یک دپارتمان خوب پیدا کنید که چند استاد در زمینه مورد نظر شما کار می کنند.)

دوره تحصیل من دقیقا از انتهای مارس 2008 شروع شد. ترم اول اصلا از یادم نمی رود. با اینکه نمره من در تافل تقریبا بالا بود، تقریبا در تمام  چهار بخش مهارتهای زبان انگلیسی، یعنی نوشتن، خواندن، شنیدن، و صحبت کردن دچار مشکل بودم. ترم اول خیلی سخت گذشت. تازه از ترم دوم (سپتامبر 2008) بود که احساس کردم کم کم  دارم از نظر انگلیسی در دانشگاه و رشته جا می افتم. ترم اول که درس را شروع کردم راستش باورم نمی شد زمانی بتوانم یک پایان نامه 220 صفحه ای به زبان انگلیسی بنویسم. (نکته دوم- اگر در ابتدای شروع به مقطع تحصیلات تکمیلی به زبانی اروپائی دچار مشکل هستید، هول برتان ندارد. به خودتان زمان بدهید. همه چیز با زمان و تمرین و ممارست بهبود می یابد.)

اینکه رشته فوق لیسانس من فلسفه علم (ورودی 82 از شریف) بود برای من هم مزیت بود و هم عیب. مزیت از این جهت بود که به خاطر گذراندن درسهائی در فلسفه تحلیلی در فوق فلسفه علم، در مقام مقایسه با اکثر همکلاسی هایم ذهنم قدرت تحلیل فلسفی بالاتری داشت، خصوصا وقتی خودم را با آن عده از دوستانم که از رشته های علوم سیاسی یا حقوق آمده بودند مقایسه می کردم. عیبش هم این بود که چون رشته فوقم فلسفه سیاسی نبود، خیلی از متون مهم و کلاسیک فلسفه سیاسی را من تا آن زمان نخوانده بودم (لیسانس من فیزیک است از دانشگاه تهران)، و همین مرا در نبردی نابرابر با همکلاسی هائی که قبلا این متون یا لااقل بخشی شان را خوانده بودند قرار می داد. به علاوه خیلی از همکلاسی هایم در مقاطع قبلی هم، لااقل در قسمت هائی، به زبان انگلیسی تحصیل کرده بودند، حال آنکه برای من چون از ایران می آمدم مقطع دکترا اولین مقطعی بود که در آن تمام درسها و تکلیف ها قرار بود به زبان انگلیسی انجام شوند.


                                                       عکس ها مربوط به روز دفاع

در سال اول دوره دکترا ما فقط کلاس داشتیم و فرصت نبود هیچ کاری در زمینه تز انجام بدهیم جز نوشتن شکل اولیه پروپزال پایان نامه. در همان سال اول مشخص شده بود که من قرار است پایان نامه ای در مورد فلسفه سیاسی جان رالز، و ربطش با اسلام و ایران بنویسم. ولی اینکه دقیقا قرار است چگونه این کار را بکنم را اصلا نمی دانستم. تنها در پایان سال دوم بود که این مسئله مشخص شد. سال دوم دوره دکتری من همزمان بود با تظاهرات های جنبش سبز در سال 88 و مقداری از وقت من طبیعتا در مقاله نویسی در مورد جنبش سبز یا تظاهرات در جلوی سفارت گذشت.

بدون احتساب دوره پروپزال نویسی من دوسال تمام روی تزم کار کردم. شش ماه از این  دو سال را در نیمه دوم سال سوم به عنوان فرصت مطالعاتی در دانشگاههای کوئینز و تورنتو کانادا گذراندم. دوره بسیار مفیدی در پخته شدن ایده تزم و نوشتن بخش هائی از آن بود. در آن مدت ویل کیملیکا (در کوئینز، دپارتمان فلسفه) و محمد فاضل (در تورنتو، دپارتمان حقوق) اساتید راهنمایم بودند (نکته سوم- در دوره دکترا رفتن برای فرصت مطالعاتی پیش اساتید مطرح در شاخه تحقیقاتی خودتان را جدی بگیرید و از آن حداکثر استفاده را کنید.)

در همان مدت فرصت مطالعاتی یک فصل مفصل از تزم را (فصل پنجم) که در شرح تقریرم از فلسفه سیاسی مرحوم مهدی حائری یزدی در کتاب حکمت و حکومت است را تا 95-90 درصد کامل کردم. در زمان دفاع دوتا از اساتید ممتحن ازآن فصل خیلی خوششان آمده بود و حتی یکی شان (آلساندرو فرارا) به من توصیه کرد حکمت و حکومت حائری را بطور گزیده هم شده به انگلیسی ترجمه کنم و به خوانندگان غربی معرفی اش کنم. راستی یادی هم از رحیم نوبهار کنم. در ایامی که من کار جدی برروی فلسفه سیاسی حائری را شروع کرده بودم، دکتر رحیم نوبهار استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی از طریق تلفن کمک زیادی به من در فهم اصطلاحات فلسفه اسلامی/فقهی/اصولی متن حائری کردند.

سال چهارم را تماما و منحصرا برروی تزم کار کردم تا اینکه در اواخر ماه مارس 2012 که ددلاین مان بود تز را تحویل دادم. دوره دکتری دقیقا شد چهار سال.

بعد از چندهفته خبر دادند روز 28 می ساعت 2 بعد از ظهر زمان دفاع از تزم تعیین شده است. شبی که فردایش دفاع داشتم طبیعتا بدون مختصر استرسی نبود. پس از ارائه و جواب دادن به سئوالهای هیات ژوری بود که نفس راحتی کشیدم و حس کردم فارغ التحصیل شدم.

عنوان تز من "لیبرالیسم سیاسی برای کشورهای با اکثریت مسلمان" بود. سه نفر در هیات ممتحن تز بودند: آلساندرو فرارا، سباستیانو مفتونه، و استفانو پتروچیانی. در زمان دفاع تنها نبودم و به رسم دانشگاه ما چند نفر دیگر از همدوره ای ها هم دفاع داشتند. فرارا (دانشگاه روما تر ورگاتا) و مفتونه (دانشگاه خودمان لوئیس) از صاحب نظران فلسفه سیاسی رالز در ایتالیا هستند. پتروچیانی هم استاد فلسفه در دانشگاه ساپینزا است. فرارا مدتی رئیس انجمن فلسفه سیاسی ایتالیا بوده است و به خاطر تبادل نظرهائی که با فلاسفه سیاسی مطرح مانند هابرماس دارد شناخته شده است.  آخرین کتابش این کتاب است با عنوان "نیروی مثال: تحقیقاتی در مورد پارادایم قضاوت". مفتونه (همین طور رئیس گروه دوره دکتری ما) حدود سی سال قبل نظریه عدالت رالز را به کمک یکی از همکارانش به ایتالیائی برای اولین بار ترجمه کرد و صاحب این کتاب با عنوان "رالز: یک مقدمه" در تفسیر فلسفه سیاسی رالز. در تفسیر خودم از رالز من در بخش هائی تحت تاثیر تفسیر مفتونه ام (او رئیس گروه ما بود و استاد راهنمایم)، مثلا آنجا که او معتقد است میان رالز نظریه عدالت و رالز لیبرالیسم سیاسی و قانون مردمان تداوم وجود دارد، نه ناهماهنگی یا عدم انسجام.

از سئوال و کامنت ها پس از ارائه ام فهمیدم فرارا تزم را پسندیده است. اینکه فرارا و مفتونه در مجموع تفسیرم از رالز را در پایان نامه معقول یافته بودند (هیات ممتحن به تزم در مجموع نمره عالی eccellente داد)، باعث شد حس کنم درس خواندن شدید در 2 سال آخری که بر روی تز کار می کردم بی ثمر نبوده است. نقطه اوج درس خواندن های من هفت ماهی بود که منجر به تحویل تز شد (نکته چهارم- برای اینکه تزی بنویسید که مورد رضایت قلبی تان باشد، بهتر است سال آخر را خیلی جدی بگیرید.)

جدای این هفت ماه شاید هیچ وقت در عمرم این قدر ساعت در شبانه روز درس نخوانده بودم: تقریبا 16 ساعت در شبانه روز.

از 29 می به این سو مرحله دانشجوئی در زندگی من با همه شیرینی هایش از نظر بحث مدرک به پایان رسید. حالا داریم می گردیم به دنبال کار برای کسب لقمه نان! چنانکه در پست قبلی توضیح داده ام، در یکی از اولین قدم ها قرار است در یک دوره دو ماهه/هفت-هشت هفته ای درفلسفه سیاسی، با محوریت  رابطه دین و سیاست در چارچوب نظریه سیاسی لیبرال، تدریس کنم. در قسمت های زیادی از این دوره که در آن رالز و آئودی و النعیم و حائری یزدی خواهم گفت، از مطالعاتم برای نوشتن تز استفاده خواهم کرد. کسانی درداخل یا خارج، از هر صنف یا طبقه اجتماعی، که احیانا مایلند می توانند در این دوره که از دهم یا یازدهم مرداد (سی و یکم جولای یا اول آگوست، بسته به اینکه کدام روز از دو روز سه شنبه یا چهارشنبه بیشتر از طرف شرکت کنندگان رای بیاورد) شروع می شود به صورت رایگان و آنلاین ثبت نام کنند.

۱۱ نظر:

  1. میثم جان دوباره بهت تبریک می گم.
    امیدوارم هر جا هستی موفق باشی!

    علی

    پاسخحذف
  2. مخلصم علی جان. خیلی لطف داری رفیق. کدام علی هستی راستی؟ همان که از خوابگاه کوی دانشگاه تهران و از طریق هم اطاقی ای باهاش آشنا و دوست شدیم؟:))

    پاسخحذف
  3. مبارکه آقای دکتر. حالا دیگه به خاطر این عنوان هم شده باید خیلی باحساب و کتاب‌‌‌ تر بنویسی و حرف بزنی (توجه کن که صفت تفضیلی به کار برده‌ام).
    خوبه که آدم تو هر کاری یه الگو (یا به قول کفّار فرنگی "رول مادِل") داشته باشه. جواد طباطبایی و بشیریه به گمان من نومنه‌های خوب بومی الگو برای تو هستند. یک راه دیگه‌اش هم روش لقمانه سعی کن کارهای ادم‌هایی مثل زیباکلام نکنی (درهیچ زمینه).

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون مرتیکه عزیز بابت تبریک دکتری:) خوشحالم پس از مدتها ازت شنیدم:)

      در مورد رول مادلینگ هم به نظرم آدم باید به نکات مثبت بقیه نگاه کند و از آنها بیاموزد، ولی در نهایت خودش باشد. یعنی رول مدلینگ به معنی مطلق اصلی معنی ندارد. ولی خوب حرفت را می فهمم. اگر اشتباه نکنم خواسته ای بگوئی به کارهای اساسی و پایه ای فکر کن تا امور روزمره. در این زمینه کاملا باهات موافقم.

      حذف
  4. ميثم جان اوغورلار اولسون. باشاريلار آرزيليرام بيله وه. گله جاغا آدديم آتماغيميزا سيزيين كيمي انسانلارين ساوادينا نيار واريميزدي. عزيز ديرلي ديلداش، و يولداش يولون آچيغ اولسون.
    بير وطنداش اوزاخلاردان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چوخ تشکر ادیرم قاردشیم و عزیز وطن داشیم. چوخ موتلویام سیزین کیمین دیرلی خواننده لریم وار. یاشیاسیز. ایرتیباطدا اولاخ و کامنتلریزدن هر زمان ایستیفاده الیاخ:)

      حذف
  5. تبریکات فراوان دوست من ...
    امید که برای وطن و بشریت مفید افتد ...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خیلی ممنون. خیلی لطف داری برادر:) امیدوارم همواره از نظراتت بهره مند شوم.

      حذف
  6. آقای بادامچی، سلام و شادباش(تبریک)
    چندروزی بیشتر نیست که با نوشته‌های شما از طریق رادیو زمانه آشنا شده‌ام. با خواندن اولین مطلب از شما » نقش تاریخ در تمامیت ارضی و نقدی بر نظریه کسروی در مورد زبان آذری«، بی آنکه بخواهم یا بتوانم به درستی و یا نادرستی موضوعی این مقاله نظری بدهم، باید بگویم که متدولوژی تحلیلی‌تان را یکی از نوادر روش‌های مقاله‌نویسی ایرانی دیدم: کاربست جمله‌های شرطی و نبود مطلقیت زبانی. چیزی که در اکثر نوشته‌های ایرانی به چشم می‌خورد. نمونه‌ی روزش، نیکفر.
    اما به تجربه نمی‌توانم امیدوارباشم که این زبانِ نه مطلق و نه حکم‌دهنده پایدار بماند. فکرمی‌کنم شما هم این تجربه را در دوره‌ی نوشتن تز دکترایتان در ایتالیا- که مدام با استاد راهنما در تماس بودید- داشته‌اید، که در این دوره، زبان و شیوه‌ی نوشتنِ تحلیلیِ نوشته‌ها تمامن از خودِ دانشجونیست، بل سایه‌ی زبان و متدولوژی علمی، که نظارت استادان راهنما واجب الوجوبشان می‌کند، نقش بسیار بزرگی بازی می‌کند. اما اگر این زبان علمی و شیوه‌ی کار پژوهشی درونی دانشجو نشده باشد، جدایی آن دانشجو از سیستم کنترلی استاد راهنما، می تواند منجر به بازگشت به زبان نیمه‌علمی، کشکولی، حکم‌دهنده، پرمدعای کم‌سواد و... شود. نوشتم؛ می‌تواند، اما به تجربه دیده‌ام که با تقریب 95درصدی توانسته است. شاید حرف زیادی باشد که بنویسم که در علوم انسانی جایی برای حرف قاطع یا صدور حکم وجود ندارد، و همه‌ی نطرات علمی در حوزه‌ی علم احتمالات بیان می‌شوند و درصد درستی‌شان هیچگاه به صد نمی‌توانند برسند، و همیشه مشروط به شرایط و فاکتورهای شناخنه و ناشناخته هستند. به دیگرسخن، نمی توان در علوم انسانی نظریه‌ای منطبق بر معادله‌ی درجه‌ی یک خطی: f(x)=ax+b داد. متاسفانه، آنچه که من در نوشته‌های پس از اخذ دکترا در بسیاری از دکترهای ایرانی‌ها دیده و خوانده‌ام- نمونه جواد طباطبایی و نیکفر- فاقد این زبان احتمالی و اندیشه‌ی باز علمی بوده‌اند.
    حدسم بر این است که یکی از دلایل بازگشت اینان، وارد شدن به فضای اندیشه و محافل ایرانی است، که به گمان من وجه غالبش زبان و اندیشه‌ی بسته، مستبد، یکسویه (غیرعلمی) و... غالب بر آن‌هاست، ناخودآگاه و یا از سرِ خودخواهی و خودبزرگ‌بینیِ کاذب که خود و پیرامونش به او القا می کنند، تا این آقا یا خانم دکتربه عادت اولیه‌ی زبان بسته و مستبد و غیرعلمی‌اش بازگشت ‌کند. یکی از نماهای این بازگشت، توهین و افترا به هم‌کاران با ابترکردن و یکسویه دیدن نطرات آن همکاران است. نگاه کنید به زبان نیکفر، طباطبایی در مواجهه با نظرات دوستدار و حتا برعکس. دردناکانه شاهدم که بین اینان دیالوگ، به معنای غربی‌اش، در جریان نمی‌افتد تا منِ جوینده را به نقش روشنگری‌شان مفتخرکنند، و مجبور شوم از برهان خلف لقمانی، ادب از که آموختی از بی‌ادبان، مانع سقوطم به گذشته‌‌ام بشوم.
    آیا می‌توانم امیدوار باشم، به مثل، نطر انتقادی شما به کسروی(احتمال درستی و نادرستی‌اش را نمی دانم) همیشه با این حرف‌تان همراه خواهد بود: »کسروی یکی از خلاق­ترین روشنفکران زمان خویش بود و بسیاری نظراتی که او در حوزه‌های مختلف مطرح کرده است در نوع خود نخستین­ها در ایران بوده‌اند. بر این اساس هیچ بعید نیست اگر کسروی در زمانه ما می‌زیست، با عنایت به نظریات متاخرعلوم انسانی در مورد مسئله اقوام/ملل در نظریه خویش در مورد هویت آذربایجان تجدید نظر می‌کرد. نقد کسروی فارغ از در نظر گرفتن تفکرات مشابه غالب در میان اندیشمندان روزگار او در سایر نقاط جهان عین بی انصافی و نابهنگامی[9] است. «؟ یا پس از ورود به جامعه‌ی ایرانی و بخصوص ترکان آذری این حس احترام و تحلیل همزمانی تاریخی رنگ خواهد باخت و مثل براهنی به کسروی(هرچند تلویحی) توهین خواهید کرد؟
    آقای بادامچی، اگر احتمالن زبان این یادداشت کمبودِ زبان دوستانه و متدولوژیک را دارا باشد، که می‌تواند ناشی از همان بازمانده‌های زبان و اندیشه‌ی مستبد و تربیتی کودکانه‌ام و عادت زبانی ناشی شده باشد، اما خواهش می‌کنم بپذیرید که من قصد هیچگونه معلم‌بازی و توهین را نداشته‌ام. خوشحالم که شما اینگونه باز و علمی می‌نویسید، خواستم خوشحالی‌ام را بیان کرده باشم. و می‌ترسم که بعدها این جور ننویسید، خواستم این ترسم را هم بیان کرده باشم.
    علی صیامی/هامبورگ/29 جولای 2012

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. علی عزیز. خیلی ممنون از کامنت تان و خیلی خوشحالم از آشنائی. می بخشید جواب دیر شد. یکی از بهترین کامنت هائی است که بر مقاله اخیرم در زمانه نوشته شده کامنت تان. با نظرتان موافقم. شخصا خواهم کوشید همین خط و طرز نوشتن را ادامه دهم و ممنون از عنایت تان. کسی که دربحث های روشنکفری به طریق قلمی مشارکت می کند (مانند من)، نباید برای خوشایند این و آن قلم بزند. به قول مصطفی ملکیان باید دغدغه اش تقریر حقیقت و تقلیل مرارت باشد. مسائل مربوط به حقوق قومیتی حساس است و افراطیون از هر دو طرف معمولا سخنان کسانی که می کوشنداز موضع میانه سخن بگویند (مانند کاری که من می کوشم بکنم) خوششان نمی آید، ولی باکی نیست:)

      حذف
  7. با سلام خواهش میکنم یکسری اطلاعات ازدکتری فلسفه ووضعیت شغلی وبورسیه ایتالیا میخوام لطفا ایمیل بزنید باتشکرyavar.mohamadi@yahoo.com

    پاسخحذف