۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

از اسلام ضد سرمایه داری در ایران تا اسلام نئولیبرال در ترکیه

یکی از سئوالات خیلی مهمی که این روزها در مقایسه اسلام گرائی و مسلمانی در ایران و ترکیه ذهن مرا به خود معطوف می کند تفاوت اساسی نگاه اقتصادی  اسلامگرایان دو کشور است. این تفاوت نگاه اقتصادی اسلامگرایان دو کشور را در دو مسیر کاملا متفاوت سوق داده است.
یکی از فرق های اساسی اسلام فتح الله گولن و طیب اردوغان از یک طرف و اسلام آقای خامنه ای و احمدی نژاد از طرف دیگر نگاه کاملا متفاوت آنها به اقتصاد لیبرال است.  اسلام سنی فتح الله گولن که در بیست-سی سال گذشته به مهم ترین جریان اسلامگرا در ترکیه بدل شده و در به قدرت رسیدن مسلمانان معتدل به واسطه حزب عدالت و توسعه تبلور دارد، کاملا با اقتصاد سرمایه داری در آشتی است و حتی دقیقا به واسطه داشتن پایگاه اقتصادی مستقل از حکومت لائیک در بخش خصوصی توانسته است به رقیبی قدرتمند برای کمالیسم در ترکیه بدل شود. 
حال آنکه نوعی از اسلام سیاسی شیعی که در ایران با انقلاب 1357 به حکومت رسید و در گفتار روزمره سیاستمداران اصلی بعد از انقلاب و روشنفکران مذهبی انقلابی تبلور یافت، محتملا تحت تاثیر نگاه چپ، اسلام و سرمایه داری را ضد هم می بیند و (به تعبیری مارکس وار یا شاید لنین وار) دائما از این سخن می گوید که روزی نظام سرمایه داری در غرب با بحران مواجه خواهد شود و  نابود خواهد شد. چرا اسلام سیاسی ترکیه از نظر اقتصادی به آن راه رفت و اسلام سیاسی ایران به این راه؟
این تفاوت بارز در نگاه اقتصادی سرنوشت سیاسی کاملا متفاوتی را در دو کشور رقم زده است. این تفاوت نگاه به باز بودن روی اسلام سنی فتح الله گولن به دموکراسی و کاهش اختیارات دولت و واگذاری بخش مهمی از قدرت از طریق اقتصاد خصوصی به مردم و در برابر در جمهوری اسلامی به فربه شدن بیش از پیش حکومت و مقاومت شدید آن در برابر کاهش اختیارات دولت و واگذاری آنها به مردم داشته و از این طریق به استمرار سیاست تک حزبی و استبداد در ایران بسیار کمک کرده است. در ایران امروز هم فقط یک حزب سرکار است و آن حزب اصولگرایان است. قدرت دادن بسیار زیاد به سپاه در مسائل اقتصادی را هم به نظرم تا حدی بتوان در نگاه چپ زده حاکم بر ایران در بحث اقتصاد ایده آل اسلامی ریشه دار دانست.
متاسفانه روشنفکران ایران به طور سنتی از نقش خیلی مهم اقتصاد در گذار به دموکراسی غفلت کرده اند و موانع اقتصادی برقراری دموکراسی در ایران را خیلی اوقات نادیده گرفته اند (عباس عبدی و دکتر مسعود نیلی در این زمینه استثنا هستند).
 به نظرم یک کار نشده در بحث های روشنفکری وعلوم انسانی مرتبط با ایران آن است که کسی/کسانی اندیشه های اقتصادی اسلامگرایان برجسته ایران، از آقای بهشتی و طالقانی گرفته تا گروههائی مانند مجاهدین خلق و جمعیت موتلفه تا حتی احمدی نژاد، تحلیل و بررسی کند. ولی از همه مهم تر و تاثرگذارتر در وضعیت کنونی اندیشه های اقتصادی آقای خامنه ای است که شایسته است از قبل از انقلاب تا به امروز با جزئیات توصیف و تشریح انتقادی شوند. مشهور است که آقای خامنه ای تمام یا اکثر آثار شریعتی را به دقت خوانده است. متاسفانه به گمانم اندیشه های اقتصادی شریعتی و نگاه مارکسیستی و ضد اقتصاد لیبرال او به اقتصاد اسلامی بی تاثیر بر نگاه منفی عمیق ایشان در مورد اقتصاد لیبرال نبوده است. در این مقاله اخیر اکبر گنجی در بی بی سی به برخی جنبه های اندیشه های ضد سرمایه داری و اتوپیائی آقای خامنه ای اشاره شده است.
به نظرم گذار به دموکراسی و عرفی شدن سیاست در ایران بدون بدل شدن نقد منصفانه اندیشه ها و مدیریت آقای خامنه ای به جزوی از گفتمان عمومی کشور میسر نیست و رهبر جمهوری اسلامی و طرفدارانشان نباید خودشان را از فضیلت مورد نقد شدن محکوم کنند.

۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

فرق دولتمرد و سیاستمدار

رالز در قانون ملل و لیبرالیسم سیاسی میان دو نوع شخصیت تمایز قائل می شود: یکی "سیاستمدار"(politician)، دیگری "دولتمرد"(statesman). (سیاستمدار در ترکی می شود: siyasetci، دولتمرد می شود: devlet adami)

اگر بخواهیم نظر رالز در تفکیک دولتمرد و سیاستمدار را ساده سازی کنیم و در قالب مفاهیم روزمره بریزیمشان شاید بتوان گفت سیاستمدار به همان معنای روزمره این کلمه اطلاق می شود: مثلا احمدی نژاد، آقای خامنه ای، محمدرضای پهلوی، بوش، سارکوزی، سلیمان دمیرل و هزاران سیاستمدار دیگر در کوشه و کنار جهان. محتملا معمولا سیاستمدار تبلوردهنده دیدگاهها یا منافع حزب یا طبقه اجتماعی است که برخواسته از آن است، نه تمام مردم جامعه.



دولتمرد اما سیاستمدار عادی نیست، بلکه سیاستمداری است با فضائل اخلاقی، تبلور دهنده خواسته های همه مردم و نه فقط یک گروه یا قشر خاص، و با درایت که دغدغه صلاح مردم و ملک را دارد و به فکر منافع زودگذر شخصی یا گروهی نیست. دولتمرد بر خلاف سیاستمدار دو دوتای روزمره نمی کند و چرتکه نمی اندازد به نفع منافع خودش یا حزب و دسته اش.

 در توضیح بالا کوشش کرده ام بحث را به زبان روزمرده نزدیک کنم مگرنه زبان خود رالز ثقیل تر است. کلا مفهوم دولتمرد برای آنکه با مفاهیم پوپولیتستی مرزش کامل مشخص باشد سخت است ریختنش در قالب کلمات دقیق. در قانون ملل رالز بحث دولتمرد را در بحث برخورد با حکومت های یاغی/قانون شکن/ نامعقول از سوی حکومت های معقول یا مقبول و در بررسی جاهائی که باید اهل سیاست تصمیمات سرنوشت ساز برای جلوگیری از شر بیشتر بگیرند مطرح می کند. از نظر رالز ترومن که فرمان بمباران هیروشیما را صادر کرد دولتمرد نبود، ولو آنکه برای منافع کشور آمریکا این کار را کرد.

در هر صورت محتملا بتوان گفت جرج واشینگتن دولتمرد بود، یا آبراهام لینکن، یا گاندی، یا ماندلا یا واتیسلاو هاول یا حتی چرچیل. در مورد ایران مصدق را محتملا بتوان دولتمرد (گرچه ناکام) خواند و میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی هم را در دو سال فاصله میان دوران نزدیک انتخابات و حصرشان مصداق دولتمرد خواند، گرچه پس از آن از فضای سیاسی کشور متاسفانه توسط اقتدارگرایان (نوع خاصی از سیاستمداران) حذف شده اند.

به نظرم ایران هم برای گذار به دموکراسی و برای غلبه بر بحرانهائی که دامنگیرش است احتیاج به دولتمرد(ها) دارد. سئوال اساسی این است: آیا ایران می تواند در آینده نزدیک و برای گذار به دموکراسی  شاهد ظهور دولتمرد (ها)، منتهی از نوع کامروا (و نه ناکام آن) باشد؟