۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

چرا از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی حمایت می کنم؟

گرایش من در سیاست لیبرالیسم چپ است. به ولایت مطلقه فقیه و ساختارهای غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی من جمله شورای نگهبان و قوه قضائیه مبتنی بر شریعت آن اعتقاد ندارم. بسیاری عملکردهای هاشمی رفسنجانی در دهه شصت و هفتاد، من جمله نقش او در طولانی شدن جنگ، سیاستهای دولت او یا حکومتی که درش نفر دوم بود درسرکوب قومیتها (غیر فارس) و اقلیتهای مذهبی (اهل سنت، بهائیان...) و نابرابری زنان، و بی توجهی او به مسئله عدالت توزیعی، و از همه بدتر نقش او در انتخاب سید علی خامنه ای به عنوان رهبر را به هیچ قابل دفاع نمی دانم و معتقدم در این زمینه ها هاشمی باید از مردم ایران عذرخواهی کند و در این مقداری که از عمرش مانده جبران مافات کند. به علاوه معتقدم جنبش سبز، با مقاومت قهرمانانه میرحسین موسوی، مهدی کروبی، و زهرا رهنورد و سایر زندانیان سیاسی و جوانان، فصل جدیدی در مبارزه مدنی دموکراسی خواهانه در ایران گشوده است که قابل برگشت به دورانهای قبلتر، من جمله هشت سال خاتمی، نمی باشد. بدون قوی شدن جامعه مدنی و ایجاد نوعی همبستگی در آن، هیچ تحول جدی و پایدار در ایران اتفاق نخواهد افتاد. 

با همه این اوصاف به دلایل زیر به صورت جدی از کاندیداتوری رفسنجانی در انتخابات پیش رو حمایت می کنم (طبیعتا حمایت من از هاشمی مطالبه محورانه است):
 

 - برای قوی شدن جامعه مدنی در شرایط کنونی بیش از همه لازم است فشار دولت از جامعه مدنی کاسته شود. به دولت می گوییم "مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان". رئیس جمهوری هاشمی، در مقایسه با بقیه، قدری از فشار مرگبار کنونی حکومت بر جامعه مدنی داخل کشور خواهد کاست. برای من خارج نشین وضعیت مردم داخل کشور از همه مهمتر است. همینکه آنها قدری تیغ از گلویشان برداشته شود، و یکم هم شده آزادی بیشتری تجربه کنند، به نظرم خودش کلی دستاورد است.

- آنقدر که اطلاع من از گذار به دموکراسی در کشورهایی که چند دهه قبل با شرایطی مانند ما مواجه بوده اند (خصوصا کشورهای آمریکای لاتین و اروپای شرقی) و دیکتاتوریهای مرگ بار پلیس محور بر ایشان حاکم بوده (مثال پینوشه در شیلی)به من می گوید، گذار به دموکراسی جز از طریق مذاکره های طولانی و مصالحه با بخشهایی از حکومت، برای عقب زدن بخشهای رادیکالتر و غیرمعقولتر صورت نمی گیرد. هاشمی بهترین کسی است که از طریق او می توان وارد چنین مذاکره های سخت و نفسگیری با بخشهای ملایمتر اصولگرا شد. توجه کنید که بعد از گذار به دموکراسی ما قرار نیست اصولگرایان را به دریا بریزیم. با آنها در یک مملکت خواهیم زیست.

- هاشمی رفسنجانی امروز هاشمی دهه شصت و هفتاد نیست. او به اندازه خودش تغییر کرده است. من انتظار ندارم با این سن و سال در اندیشه های رفنسجانی تحولی کن فیکون وار اتفاق افتاده باشد، همینکه امروز رفسنجانی متوجه شده است که رای مردم مهم است و اینکه حتی اگر رهبر صالح هم اگر مورد حمیات مردم نباشد باید کنار برود و به نظر مردم تن دهد (تفسیر او از خانه نشینی علی ابن ابی طالب برای بیست و پنج سال در خطبه های نماز جمعه معروف او پس از انتخابات 88 . این موضع در سخنرانی صریح اخیر هاشمی هم تکرار شده) در این مرحله کافی است.

- رد صلاحیت هاشمی در صورت تحقق آن (که محتمل است) برای نظام بسیار پرهزینه است. این یعنی پیام دادن به همه دنیا، و نیز طیفی که هنوز به اصلاح این نظام دل بسته است، که اگر شک داشتید مطمئن شوید این نظام اصلاً اصلاح پذیر نیست. دنیا بداند وضعیت پرونده هسته ای تغییری نخواهد کرد. در عوض انتخاب محتمل هاشمی باعث خواهد شد قدری از فشارهای بین المللی و تحریم که کمر ملت ایران را از نظر اقتصادی شکسته کاسته شود. البته هاشمی در چالشی بزرگ و و نفسگیر با خامنه ای برای تصمیم گیری در مورد تمام مسائل مهم کشور، من جمله وضعیت پرورنده هسته ای خواهد بود و باید منتظر ماند و دید در این زمینه اوضاع، در صورت انتخاب هاشمی، به چه شکلی پیش می رود.

- آخر از همه آنکه به اعتقاد من در این انتخابات حضور مشائی امکان تقلب در انتخابات را کاهش داده است. دقت کنیم در این انتخابات سه قطب غیرقابلِ جمع وجود دارند: قطب اصولگرایان/خامنه ای، قطب جریان مشائی/ احمدی نژاد، قطب اصلاح طلبان و سبزها/رفسنجانی. در انتخابات قبلی خامنه ای و احمدی نژاد یکی بودند و برای تقلب در انتخابات با هم همکاری کردند. اگر احمدی نژاد بخواهد به مهندسی انتخابات تن دردهد، باز به احتمال قریب به یقین کاندیدای محبوب او یعنی مشائی از صندوق درنخواهد آمد. البته به نظرم اینبار هم جناح خامنه ای تمام کوشش خود را برای مهندسی انتخابات بکار خواهند بست. ولی توجه کنیم پس از جنبش سبز آگاهی مردم در مورد تقلب قابل مقایسه با قبل از انتخابات 88 نیست. همچون انتخابات قبلی مهندسی در این انتخابات هم برای جناح خامنه ای پرهزینه است و کار آسانی نیست.

۳ نظر:

  1. دوست گرامی ، متاسفانه حضور مشایی هم جز آنکه نهایتا به یک افشاگری دیگر از جانب احمدی نژاد ختم شود چاره ساز نیست، زیرا در بازنگری قانون انتخابات آنقدر نقش شورای نگهبان و قوه قضاییه و مجلس (همه در دست آیت الله خامنه ای)در هیات های اجرایی پر رنگ شد که عملا دولت هیچ نقش تعیین کننده ای ندارد. در هیات نظارت که همه چیز در دست شورای نگهبان و بالطبع بسیج است. ضمنا فراموش نکنید که تیم احمدی نژاد و مشایی بارها تلاش کردند برای برکناری مصطفی محمد نجار که سپاهی و وابسته به رهبری است، و هر بار ناموفق بودند. فعلا هیچ ادله قابل اعتنایی برای عدم وقوع شرایط 84 و 88 نه تنها در دسترس نیست که اوضاع به مراتب بدتر است.

    پاسخحذف
  2. سلام دکتر عزیز.
    «بعد از گذار به دموکراسی ما قرار نیست اصولگرایان را به دریا بریزیم. با آنها در یک مملکت خواهیم زیست.»
    من فک میکنم چنین مشکلی رو تجربه نخواهم کرد. شاید فرزندان ما یا فرزندان فرزندان ما چنین دغدغه ای داشته باشند. برای به قول شما گذار به دموکراسی نسل ما در حال قربانی شدنه. من هم معتقدم که این فرآیند زمان می خواد و مذاکره و ... و مخالف تندروی و رفتار های احساسی و... هستم ولی فک کردن به اینکه این پیشروی تدریجی در عین حال قربانی شدن تدریجی نسل ما هم هست بسیار دردآوره!

    پاسخحذف
  3. برخلاف آنکه نویسنده ی سطور بالا خاطر نشان می کنند که "من انتظار ندارم با این سن و سال در اندیشه های رفنسجانی تحولی کن فیکون وار اتفاق افتاده باشد"، اما تمامی دلایل مرقوم شده تنها در صورتی قابل ارزیابی هستند که به یک تغییر اساسی در شخصیت و طرز فکر جناب هاشمی باور داشته باشیم اما دلایل بنده:
    - ابتدا توجه به این نکته ضروری است که بخشی (به باور بنده بخش اعظمی) از فضای پرتنش و رعب آور سیاسی ایران محصول دولت نبوده و محصول نهادهای امنیتی وابسته به نظام و رهبری است که قطعا مقابله ی با آنها (حتی به طور نسبی) و تعدیل شرایط از عهده ی هیچ دولت و رئیس دولتی برنخواهد آمد. تفاوت فضای سیاسی امروز ایران با دوران اقتدار و حاکمیت شخص هاشمی بسیار واضح و روشن است، به جرات می توان گفت که در نتیجه ی تک بعدی سازی این فضا در طول 8 سال گذشته و خدمات شایان اجمدی نژاد به رهبری در این راه، امثال آقای هاشمی هیچ پایگاه قابل اعتنا و اثرگذاری در این مراکز پنهان قدرت ندارند و نخواهند داشت. از همه ی اینها هم که بگذریم، شخصیت آقای هاشمی (که به زعم نویسنده تغییر آنچنانی هم نداشته) سراسر قدرت طلبی و دیکتاتور مابی ست، کافی است به کارنامه ی سیاسی ایشون در طول انقلاب نگاهی کوتاه بیفکنیم، تمامی حذفهای داخل نظام (تا قبل 1384) بدون شک و تردید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تحت قیمومیت فکری ایشون بوده. یادتون نرفته که در زمان ریاست جمهوری حتی تاب و توان تحمل یک هفته نامه ی منتقد (اونهم با سبک انتقادی بسیار معتدل) رو هم نداشتن و حکم به بستن اون و زندانی شدن مدیر مسئول اون دادن.
    - مذاکره برای گذار به دموکراسی از شخصیت های دموکراتی که به ساز و کار دموکراسی اعتقاد دارند بر می آید نه شخصیتی به مانند هاشمی که در تمام دوران فعالیت سیاسی هیچ نشانی از تحمل مخالف و باور به آزادیهای فکری و سیاسی در ایشون دیده نشده. لذا اگر آقای هاشمی فعلی از لحاظ فکری تفاوت آنچنانی و اساسی با قبل ندارد، دیگر انتظار نمایندگی طیف آزادیخواه و دموکرات جامعه از ایشان بحث کاملا رد شده ایست. آنچه که این روزها از آقای هاشمی دیده میشود، به وضوح تلاش برای رسیدن به دموکراسی نیست، بلکه دست و پا زدنی بی حاصل برای حفظ خودشان در هرم قدرت و تصمیم سازی نظام است، همان کاری که با حمایت خود از کاندیداتوری خاتمی در 1376 نشان دادند. در آن مقطع خاص حمایت ایشان و حزت مطبوعشان (کارگزاران سازندگی) نقشی بی بدیل در جلب آرا برای خاتمی داشته، در حالی که از ابتدا با مخالفتهای درون تیمی اصلاحات با شخص خودشان مطلع بودند، اما برای ماندن در قدرت به این ریسک تن دادند و دیدم که چگونه در طول 8 سال دولت اصلاحات، سنگین ترین و عمیقترین ضربات به پیکره ی سیاسی ایشان و نفوذشان وارد آمد. لذا الان هم دغدغه ی ایشان به هیچ روی آزادی های اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه رسیدن دوباره به هرم قدرت و تصمیم سازی در نظام است.
    - این مورد از استدلالات شما به مانند مورد قبلی قابل نقد است. دم از رای مردم زدن هم چیزی جز تلاش برای بازیافتن جایگاه رفیع گذشته در نظام استبدادی ایران نیست.
    - به این استدلال شما باور دارم، چرا که سیاست ورزان قدرت طلبی همانند هاشمی با آن سابقه ی سیاسی و البته با خط مشی مدارا و تساهل، تاب و توان خانه نشینی و از دست دادن قدرت ندارند. لذا چندان هم بدشان نمی آید که اگر همه ی راهها برای بازگشت به قدرت برایشان بسته بماند، حتی ضربه ای هم به پیکره ی نظامی که خود با خونهای نا حق بسیار به اینجا کشانده اند هم بزنند. اصلا باور به اینکه کسی بتواند در مسئله ی هسته ای رایی مخالف رای رهبری داشته باشد، یا خوش باوری محض است یا بی اطلاعی صرف. این حیطه ی خاص در پایان دولت خاتمی به صورت دربست در حیطه ی اختیارات رهبری قرار گرفته و نظر مخالفی هم از طرف ایشون بر تافته نمیشود.
    - به این مورد آخر برخی از دوستان پاسخ گفته اند و دوباره به آن نخواهم پرداخت.
    حرف آخر اینکه نظام با روندی که از سال 1384 در پیش گرفته به سمت زوال و نابودی در حرکت هست. برای یکبار هم که شده در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ی این مملکت، به کناری بایستیم و به نظام رو به زوال فرصت تنفس دیگری ندهیم و با دخالت بی جای خودمان به عنوان مردم (امروز روزی است که باید تحریم انتخابات کذایی راه اول و آخرمان باشد) فرآیند تغییر و تحولات را کندتر نکنیم.

    پاسخحذف