۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

در مورد وعده دولت روحانی برای تاسیس فرهنگستان ترکی آذربایجانی

سخن گفتن در مورد آذربایجان مهم، ولی دشوار است. در یک طرف طیفی قرار دارند که تمام مدافعان حقوق هویتی ترک زبانان آذربایجان (ِایران) را منتسب به پانترکیسم می کنند، در طیف دیگر هم کسانی قرار دارند که حقیقتاً جدایی طلبند و همه هویت آذربایجان را به ترک بودن ساکنانش فرو می کاهند.

این مقدمه را نوشتم که بگویم در نظر من دولت روحانی در مورد وعده هایش در مورد زبان ترکی از قبیل تاسیس فرهنگستان ترکی آذربایجانی، مانند بسیاری دیگر از وعده هایش در زمینه سیاست داخلی همچون رفع حصر کوتاهی کرده و عمل جدی از خود نشان نداده است. توگویی دولت با یک ضدحمله یک سال قبل برخی اعضای فرهنگستان زبان فارسی (همچون حداد عادل) از وعده هایش در زمینه زبان ترکی عقب نشینی کرد. چند ماه قبل در خبرها خواندم که استاندار کنونی آذربایجان شرقی گفتند قرار است بنیادی با عنوان "بنیاد ملّی فرهنگ و هنر آذربایجان" تاسیس شود. چه فرهنگستان، چه بنیاد آذربایجان، اسم نهادی که قرار است تاسیس شود هرچه بگذارند در نظر من مهم آن است که دولت نهادی برای محافظت از میراث فرهنگی آذربایجان، که زبان ترکی آذربایجانی یکی از عناصر بسیار مهم آن است، تاسیس کند. مهم است که چنان نهادی درش بر روی همه گروههایی که تعلق خاطر هویت آذربایجان را دارند، چه از نوع مرکزگرا و چه آذربایجانگرا باز باشد و جز قشرهای افراطی و نامعقول و کسانی که باور به پلورالیسم فرهنگی ندارند با همه گروهها از در تعامل وارد شود.

۱۳۹۳ دی ۲۵, پنجشنبه

آیا کاریکاتور اخیر شارلی ابدو در مورد پیامبر مصداق توهین است؟

من خود را از نظر فرهنگی مسلمان می دانم، و به نظرم کاریکاتوری که اخیراً از پیامبر اسلام روی جلد مجله شارلی ابدو آمده و از قول پیامبر آمده "من شارلی هستم"، توهین نیست و لازم نیست محدود شود، گرچه کاریکاتور چند سال قبل دانمارکی که در آن بحث زنان پیامبر مطرح شده بود توهین بود و احتمالاً باید محدود می شد.

ما مسلمانان باید آنقدر اعتماد به نفسمان بالا باشد که از کشیدن کاریکاتور غیرتوهین آمیز در مورد شخصیتهای محبوبمان دل آزرده نشویم و ظرافت طنز را درک کنیم. کسانی که معتقد به ممنوعیت کاریکاتور اخیر هستند به نظر من به فرق میان بیان کاریکاتور و بیان جدی و تفاوت میان کاریکاتور وهن آمیز و فاقد ارزش هنری و کاریکاتور غیر توهین آمیز توجه نمی کنند. برای کشیدن کاریکاتور لازم نیست فردی را دوست نداشته باشیم چراکه کشیدن کاریکاتور از شخصیتهای محبوب هم کاری رایج در دنیا است. اینکه در فقه سنتی اسلام کشیدن تصویر شخصیتهای مقدس اسلامی ممنوع است، در نظر من الزامی برای کسانی که تصویر متفاوتی از اسلام و فقه دارند یا به آنها باور ندارند ایجاد نمی کند. البته که آزادی بیان به عنوان یکی از ارزشهای پایه نظامهای لیبرال حدودی دارد و وقتی با ارزشهای لیبرال-دموکراتیک پایه دیگری همچون ثبات اجتماعی، حفظ حریم خصوصی، حفظ کرامت انسانی گروههای اقلیت و آسیب پذیر و...در تصادم باشد باید تنظیم (regulate) شود. براین اساس در نظر من تنها در صورتی می توان رای به "تنظیم" کاریکاتورهایی مانند کاریکاتور اخیر داد که بتوان از نظر تجربی "باقاطعیت" (و نه به صورت ظنی) نشان داد عدم محدودیت آنها در شرایط کنونی دنیا و مسلمانان به یکی از ارزشهای دموکراتیک فوق در فرانسه یا در سطح بین الملل آسیب می زند. این احتمال منتفی نیست که بتوان با مطالعه تجربی دقیق بر روی مسلمانان فرانسوی به عنوان یک گروه اقلیت نشان داد این بخش از جامعه فرانسه از چنان کاریکاتورهایی رنجیده خاطر می شود، و در نتیجه حکم به محدودیت "موقت" (و نه مطلق) آزادی بیان در مورد شخصیتهای مقدس اسلامی (که نباید آنرا با روحانیت که تقدسی ندارند یکی انگاشت) داد.

۱۳۹۳ دی ۲۲, دوشنبه

افکار ژیژک را درست ترجمه کنیم!

یکی از سایتهای علی الظاهر با گرایش به چپ رادیکال متن یادداشت اخیری از ژیژک را در مورد حادثه شارلی ابدو به فارسی ترجمه و منتشر کرده است (لینک هم اصل مقاله و هم ترجمه را در اینجا ببینید). در اصل یادداشتش به زبان انگلیسی ژیژک دفاع لیبرالهای غربی از آزادی بیان را منفعلانه و تدافعی می یابد، و استدلال می کند دفاع لیبرال از آزادی بیان لازم است با دفاع چپ رادیکال از این مسئله کامل شود.


فارغ از قوت استدلال ژیژک در اینجا می خواهم نشان دهم چگونه ناخواسته متن فارسی به گونه ای ترجمه شده که القا می کند لیبرالیسم از نظر ژیژک چیزی در مایه فاشیسم است که باید در برابرش ایستاد. امیدوارم این مشت نمونه خروار نباشد، که اگر چنان باشد نشان می دهد برخی مدعیان چپ رادیکال در ایران افکار کسانی چون ژیژک و بدیو و آگامبن را به فارسی زبانها گاهی تحریف شده منتقل می کنند. یکی از اصول پایه کار ترجمه در هر گرایش فکری از چپ تا راست انتقال دقیق و امانت دارانه مفاهیم است که اگر قادر به آن نیستیم بهتر است به کل انجامش ندهیم تا هموطنان هم تصویری معوج و غلط از افکار اندیشمندان در ذهن نسازند.

در اینجا فقط بخشهایی از دو پاراگراف آخر ژیژک را با متن ترجمه مقایسه می کنم و دو مثال می زنم. پاراگراف ماقبل آخر نوشته ژیژک از قرار زیر است:
 o what about the core values of liberalism: freedom, equality, etc.? The paradox is that liberalism itself is not strong enough to save them against the fundamentalist onslaught. Fundamentalism is a reaction – a false, mystifying, reaction, of course - against a real flaw of liberalism, and this is why it is again and again generated by liberalism. Left to itself, liberalism will slowly undermine itself – the only thing that can save its core values is a renewed Left. In order for this key legacy to survive, liberalism needs the brotherly help of the radical Left. THIS is the only way to defeat fundamentalism, to sweep the ground under its feet.

 جمله ای که را رنگ قرمز مشخص شده را مترجم گویا یا اصلاً ندیده یا (در نگاه منفی بینانه) چون آنرا مطابق فضای فکری اش ندیده ترجمه اش نکرده است. حال آنکه این جمله در فهم کل فضای یادداشت ژیژک کارکرد محوری دارد و نشان می دهد از نظر او چپ رادیکال نه دشمن که مکمل لیبرالیسم است (او از عبارت brotherly help "کمک برادرانه" در نسبت میان ایندو استفاده می کند). بگذریم از اینکه هنوز بسیاری از چپهای رادیکال کشور ما گویا فرق دقیق میان لیبرالیسم همچون مکتبی فلسفی و لیبرلیسم به عنوان مکتبی در اقتصاد را که به هردوشان در بالا اشاره شده را نمی دانند و برخی بدفهمی ها ناشی از همین است.

در مثال دیگر عبارت self-satisfaction of a permissive liberal در پاراگراف آخر ژیژک (در پایین) را باید "از خود راضی بودگی یک لیبرال سهل انگار" ترجمه کرد، حال آنکه در متن فارسی عبارت فوق "رواداری خودشیفته لیبرال" ترجمه شده و لفظ سهل انگار اصولاً ترجمه نشده است! 
 To think in response to the Paris killings means to drop the smug self-satisfaction of a permissive liberal and to accept that the conflict between liberal permissiveness and fundamentalism is ultimately a false conflict – a vicious cycle of two poles generating and presupposing each other. What Max Horkheimer had said about Fascism and capitalism already back in 1930s - those who do not want to talk critically about capitalism should also keep quiet about Fascism - should also be applied to today’s fundamentalism: those who do not want to talk critically about liberal democracy should also keep quiet about religious fundamentalism.

  اینگونه ترجمه ها القا می کنند ژیژک و متفکرانی چون او دشمن رواداری هستند، حال آنکه به گواه آثارشان اینگونه نیست. البته  مقداری هم مشکل از ژیژک است که طنز و زبان ادبی خاص خودش را دارد که این زمینه را فراهم می کند که در فهم افکارش  دچار بدفهمی شد. من طنز بیان ژیژک را حضوری در یکی از سخنرانیهایش در ایتالیا از نزدیک تجربه کردم.

پی نوشت - بعد از نوشتن یادداشت فوق به واسطه یکی از دوستان مترجم یادداشت در سایت فوق به من پیام داد و با ایشان آشنا شدم. ظاهراً مشکل اصلی عجله در ترجمه بوده. ترجمه جمله مفقود هم به متن جدید اضافه شد. این یادداشت بهانه ای بود برای نقد ترجمه های غیر دقیق افکار متفکران چپ که چپ و لیبرالیسم را ضد هم جلوه می دهند، گرچه در این مورد خاص گویا کاملا ناخواسته رخ داده.

۱۳۹۳ دی ۱۹, جمعه

جنایت شارلی ابدو و نسبت اش با جهانی شدن

ماجرای قتل ناجوانمردانه کاریکاتوریستهای شارلی ابدو، آنهم توسط قاتلان و مقتولانی که هویتهای قومی و دینی متکثری اعم از فرانسوی، خاورمیانه ای، اسلامی و ...دارند، در کنار تمام ابعاد پیچیده اش (که باید جداجدا کاویدشان) یک چیز را خوب نشان می دهد: در دنیای جهانی شده امروز مرزها واقعا کمرنگ شده اند و همه ما از تمام ملیتها کمابیش سوار یک کشتی هستیم که اگر غرق شود همه باهم غرق می شویم. امروز دیگر کسی که در اروپا نشسته نمی تواند لنگهایش را روی هم بگذارد و نسبت به جنگهای وحشتناکی که در خاورمیانه به نام اسلام می شود بی تفاوت باشد، چون جنگهای خاورمیانه ای در قلب کشورش هم بازتاب دارند.

برعکسش هم صادق است: امروز دیگر هیچ مسلمانی که ساکن غرب نیست نمی تواند در مورد کشتار فرانسه به اسم اینکه مسئله ای مربوط به ما نیست و بلکه مشکل غربی هاست، سر در برف کند.

۱۳۹۳ دی ۱۵, دوشنبه

در مورد پیشنهاد روحانی برای رفراندم در مسئله هسته ای

به نظر من پیشنهاد حسن روحانی برای به رفراندم گذاشتن مسائل مهم کشور فتح بابی بسیار خوب و کاملاً متناسب با "روح" قانون اساسی است. در سخنان دیروز به نظر می رسد روحانی بیش از هرچیز برنامه هسته ای را مد نظر داشته. به نظر برای عملی کردن این طرح گام مهم بعدی گرفتن مجلس از دست جناح رادیکال پایداریها در انتخابات اسفند 94 است، چراکه اصل 59 قانون اساسی برای عملی شدن رفراندم رای دو-سوم مجلس را هم می خواهد: "در مسایل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد." جالب آنکه مطابق اصل 177 همین قانون اساسی موجود "اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی"، که یکی از مصادیق بسیار مهم آن امکان برقراری رفراندم در مسائل مهم است، یکی از اصول تغییر ناپذیر قانون اساسی شمرده شده است. اصول 123 و 132 هم از وظایف رئیس جمهور در ارتباط با رفراندم صحبت می کنند. 
پی نوشت- پس از یادداشت بالا دوستی در فیسبوک اعتراض کرد پس نقش رهبری در تحلیل تو کجاست؟ پاسخ دادم طبق همین قانون اساسی بسیار بد نوشته شده کنونی هم، لااقل در تفسیر دموکراتیک و اصلاح طلبانه از آن که مد نظر من است، رهبری همه کاره نیست و محدود به حدودی است. به عبارت دیگر پیرو فلسفه حقوقی که در نظر من شایسته است پایه اصلاح طلبی دموکراسی خواهانه در ایران قرار گیرد، تفسیر قانون اساسی محدود به تفسیر شورای نگهبان نیست و حتی پیرو عبدالله النعیم در کتاب اسلام و حکومت سکولار می شود گفت بخشهای غیردموکراتیک یک قانون اساسی تئوکراتیک مانند قانون اساسی ایران را باید فقط ذیل بخشهای دموکراتیک آن قانون اساسی تفسیر کرد، نه برعکس (آنچه که در بسیاری موارد شورای نگهبان می کند). یعنی روح قانون اساسی ایران همان بخشهای دموکراتیک آن است، مگرنه باید عبارت جمهوری را از عنوان نظام حاکم بر کشور به تمامی حذف کرد ولی آیا حاکمان هرگز جسارت چنان کاری را دارند؟