۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

سروش و لزوم ایضاح نسبت عرفان و سیاست

سخنرانی اخیر دکتر سروش با عنوان "داعشیان و دانشیان" را که در دانشگاه یو سی ال لندن ایراد شده با دقت گوش کردم. با شنیدن این سخنرانی و مطالعه برخی آثار اخیر حس من این است که دغدغه های هویتی دکتر سروش پررنگ تر شده است، یعنی ایشان تاکید دارند که با دو گروه مرزبندی کنند: یکی با بنیادگرایان دینی که تفسیری خشن از دین دارند، و دیگری با نامسلمانان و غیرمومنان. یعنی تو گویی اصطلاحاً دغدغه های احیاگرانه ایشان بیشتر شده است. البته تاکید زیاد بر تفکیک میان مومن و غیرمومن برای خود من چندان جذاب نیست، گرچه در نگاه درون دینی چه بسا از مقداری از آن گریزی نباشد، و این پارادوکس روشنفکری و ایمان است که شاید راه حل قطعی هم ندارد.
 


همراستا با این روند تو گویی جایگاه عرفان هم در منظومه فکری سروش پررنگتر شده است. به عنوان مثال نگا. مقالات اخیر ایشان با عنوان "رویاهای رسولانه" که تفسیری عرفانی از مقوله وحی است. این پررنگ شدن عرفان در نظام فکری سروش ممکن است بر غنای اندیشه دینی ایشان افزوده باشد (که احتمالا چنین است)، ولی به گمانم بالقوه آفتی برای پروژه سیاسی ایشان است (عرفان بادکوبه هم در مقاله ای با عنوان "نقدی بر نظریه نعمت ناتوانی عبدالکریم سروش" بر این نکته بدرستی انگشت نهاده است). مهمترین ناسازواری عرفان با دموکراسی خواهی نابرابری نهادینه در دل عرفان است. در عرفان در یک طرف قطب و مراد داریم، و در طرف دیگر مریدان، و مراد و مرید از یک مرتبه وجودی برخوردار نیستند و برابر نیستند. شاید سروش بتواند این مشکل را با تکیه بر لیبرالیسم سیاسی رالز حل کند، یعنی با تفکیک دقیق نگاه عرفانی خویش از سیاست و حق هریک را جدا ادا کردن. رالز می گوید فلسفه سیاسی باید از آموزه های جامعی چون عرفان جدا شود. اگر این تفکیک رخ ندهد پایه های برابری خواهی دموکراتیک که خود سروش در دهه های پس از انقلاب یکی از نظریه پردازان اصلی آن بوده است در برابر عرفان گرایی و هویت طلبی سست خواهد شد.

۱۳۹۴ تیر ۲۳, سه‌شنبه

راه حل دیپلماتیک برای سوریه در دوران پساتحریم و نقش روحانی/ظریف

حصول تفاهم هسته ای که دیروز بدست آمد، به نوعی پیروزی گفتمان دیپلماتیک در سیاست خارجی بر سیاست خارجی نظامی گرا بود. یادمان است درست قبل از آنکه تیم ظریف پرونده هسته ای را بدست گیرند، سیاست خارجی ایران در زمینه هسته ای را نظامیان و سپاهیان تعیین می کردند. احمدی نژاد و جلیلی هردو خواسنگاه نظامی داشتند. نتیجه آن بود که بجای گفتگو با توپ و تشر با دنیا سخن گفته می شد. به نظر من همین الگوی دیپلماتیک را باید تیم روحانی در مورد مسئله سوریه پیاده کند. سیاست خارجی ایران در مورد سوریه هنوز در دست نظامیان است، و این هم برای مردم سوریه و هم مردم منطقه و هم مردم ایران نتایج ناگواری داشته و دارد. نظامیان باید پشت سر دیپلماتها حرکت کنند، نه جلوی آنها. روحانی و رفسنجانی باید بکوشند آقای خامنه ای را قانع کنند که پرونده سوریه هم به تیم ظریف واگذار شود. 


مسئله سوریه فقط راه حل دیپلماتیک دارد و نه نظامی: احتمالا چیزی از نوع گفتگوی جدی میان ایران، ترکیه، آمریکا و روسیه (و شاید عربستان سعودی) از یک طرف و نمایندگان دولت سوریه و مخالفین میانه رو سوری از طرف دیگر، راه حل برقراری صلح در سوریه و رهایی از سرطان داعش در این منطقه است. در دوران پساتحریم وظیفه اخلاقی حکم می کند به سوریه هم بیندیشیم.

۱۳۹۴ تیر ۱۹, جمعه

اندیشه سیاسی محمد مجتهد شبستری

اخیرا برای نگاشتن فصلی از کتابم که امیدوارم نوشتنش تا چند ماه آینده تمام شود، آثار سیاسی محمد مجتهد شبستری و خصوصا "نقدی بر قرائت رسمی از دین" او را دقیق خواندم.

زبان خارجی که شبستری بر آن مسلط است آلمانی است و او از سنت الهیدانان فلسفی معاصر آلمانی متاثر است. برخی شباهات مهم میان مفاهیم بکار بسته توسط او و عبدالکریم سروش (مثلا تاکید بر تجربه دینی پیامبرانه در تفسیر وحی، یا تفکیک میان ذاتیات و عرضیات در دین، یا نقد صریح فقه سنتی از منظر ناسازگاری با سیاست مدرن) انسان را به این گمان وا می دارد که یکی از آنها از دیگری تاثیر پذیرفته است یا هردو همزمان به این مفاهیم رسیده اند. به بیان دیگر گرچه دستگاههای فلسفی که شبستری و سروش استفاده می کنند کاملا متفاوت است (یکی از سنت فلسفه تحلیلی می آید، دیگری از سنت فلسفی اروپایی خصوصا آثار متالهان پروتستان معاصر)، ولی برخی نتیجه هایی که می گیرند به طرز جالبی به هم شبیه است.

شبستری برخلاف بسیاری دیگر از اندیشمندان اصلاح طلب، از همان سالهای دوره اول ریاست جمهوری خاتمی تاکید داشته که دموکراسی اسلامی و غیراسلامی ندارد، جهانشمول است، و پاسداری از یکسری حقوق و آزادیهای پایه برای شهروندان، آنچیزی که او حقوق بشر می نامدش، یکی از لوازم دموکراسی است. به تعبیر دیگر او مدافع لیبرال دموکراسی است نه دموکراسی با قید دینی. جالب است بدانیم احتمالاً تحت تاثیر سنت سوسیال دموکراسی آلمان معاصر، شبستری اهمیت ویژه ای به عدالت توزیعی/اقتصادی یا آنچیزی که خودش "حقوق اجتماعی" شهروندان در یک دموکراسی می خواند، می دهد. نگاه او به دین سویه های اگزیستانسیالیستی پررنگ دارد.

۱۳۹۴ تیر ۱۳, شنبه

در مورد برنامه پرگار بی بی سی و هویت طلبی در آذربایجان

به نظر من اقدام تیم پرگار بی بی سی فارسی در تولید برنامه در مورد مسئله هویت طلبی در آذربایجان شجاعانه و مصداق آزادی بیان و شایسته تقدیر است. خیلی ها از ماها که عادت کرده ایم فقط باکسانی که مثل ما می اندیشند گپ بزنیم و کسانی که دنیایشان متفاوت با ماست را نادیده بگیریم البته از این میزگرد ناخشنودیم. ولی یادمان باشد که اگر ابعاد فکری مسائل مهمی چون جدایی طلبی قرار نباشد در پرگار طرح نشود در کجا باید طرح شوند؟ در خیابان یا ورزشگاه و با شعارهای پوپولیستی؟


من استقلال طلبی برخی دوستان در حرکت ملی آذربایجان را ریشه دار در نگاه چپ کلاسیک و اتوپیایی ایشان به سیاست می بینم که بنا بر دهها دلیل نسبتی با واقع گرایی ندارد و محکوم به شکست است. متاسفانه حرکت ملّی آذربایجان هنوز از سایه نگاه شوروی سابقی به مسئله قومیتها و وملیتها کاملاً خارج نشده است. به علاوه توصیه ام به فعالان فدرالیست حرکت آذربایجان آنست که نباید هرگز فدارلیسم را همچون گامی و پله ای برای جداطلبی بینگاریم که در این صورت فدرالیسم را هم بدنام خواهیم ساخت و از محتوا تهی. فدرالیسم چنانکه دکتر فرهنگ جهانپور در برنامه به خوبی بدان اشاره کرد مدلی برای همگرایی عادلانه است.
از اینجا پلی بزنم به برخی استدلالها در برنامه که می کوشیدند دموکراسی را از فدرالیسم جدا جلوه دهند. واقعیت آنست که فدرالیسم مطلوب اساسا یکی از مدلهای دموکراسی یا جمهوریخواهی است، مگر آنکه فدرالیسمهای معیوبی همچون اتحاد جماهیر شوروی یا یوگسلاوی سابق را مد نظر داشته باشیم که بعید است کسی از شرکت کنندگان چنین آرمانی داشته باشد. حتی مدل جدایی طلبی چک و اسلواکی مورد دفاع آقای کامرانی (که به نظر من بر شرایط ایران و منطقه خاورمیانه اصلا قابل اعمال نیست) هم اگر قرار باشد رخ بدهد، باز وجود سنتی لیبرال دموکراتیک در سیاست برای تحققش مورد نیاز است. البته یادمان باشد مورد چکوسلاواکی استثناست و در دو رفراندم مهم دو دهه اخیر در مورد جدایی در کانادا یا انگلستان رای قاطع به نه بوده است. یعنی گرایش عمومی در دنیا به وحدت عادلانه است، نه تشویق جدایی طلبی. در ایران هم باید در تحقق همگرایی عادلانه کوشید.