۱۳۹۴ شهریور ۲۹, یکشنبه

مغالطه رایج در تحلیل سیاست خارجی: دخالت دادن تعلق در تحلیل

یکی از مغالطات رایج در میان ما در تحلیل امور مربوط به سیاست خارجه که نظرات ما را از خصوصیات یک "تحلیل علمی" خارج می کند و به آن رنگ حب و بغض می دهد، تحلیل پدیده مورد نظر در کشور ثالث بر اساس نسبت آن با منافع/هویت جریان ملی، قومیتی یا مذهبی است که به آن تعلق خاطر داریم و در آن عضویم.

مثلا وقتی ما تعلق خاطر به حرکت ملی آذربایجان و هویت ترکی داریم در تحلیل مسائل ترکیه مستعد آنیم که همه امور را از منظر ضدیت با حزب کردها (ه.د.پ) و تروریسم پ.ک.ک ببینیم و چشم بر خرابکاریهای اردوغان و حزبش ببندیم؛ اگر کرد ایرانی یا عراقی هستیم دوست داریم از پ.ک.ک تصویر مبارزی آرمانی و بی نقص ترسیم کنیم و از ترکیه دیوی کشتارگر که در برابر این قهرمان می جنگد؛ و اگر ملی گرای سکولار یا شیعی ایرانی هستیم که بنیادگرایی سنی را بر ضد منافع ملی یا مذهبی خود می بیند، از اسد علوی یک قهرمان بسازیم و نقش دولت پلیسی او را در وضعیت بسیار خونین کنونی سوریه نادیده بگیریم. در تمام مواردی که مثال زدم کنشگری سیاسی "باطرفانه" با تحلیلگری علمی که لازم است "بی طرفانه" باشد خلط شده است. در تحلیل علمی وضعیت یک منطقه غیراز منطقه خودمان آخرین مسئله ای که باید نقش ایفا کند تعلقات مذهبی، قومی یا ملی ماست. تحلیلگر "عالم" باید قادر باشد از موضوع مورد بررسی فاصله بگیرد تا آنرا بدرستی مطالعه کند و بفهمد. اگر بخواهیم سیاست خارجی را فقط از منظر رئال پولیتیکی و منافع مذهبی و قومی و ملی خود ببینیم نتیجه از نظر اخلاقی و حقوق بشری بسیار خطرناک و اسفناک خواهد بود. چیزی که امروز متاسفانه در خاورمیانه شاهدش هستیم.