۱۳۹۵ مرداد ۲۷, چهارشنبه

بشار اسد و همدلی ملی‌گرایان

به نظر من آن گروهی در میان ایرانیان که حامی سرسخت اسد هستند و مدافع قراردادن پایگاه نوژه دراختیار روسیه برای بمباران حلب و شمال سوریه، خون سوریان برایشان کم ارزش تر از خون ایرانیان است.

در نظر اینها منافع ملی ایران (در تفسیر خودشان) بر خون سوریها ارجحیت دارد و برابری میان نژادها معنایی ندارد، گرچه ممکن است به خاطر رودربایستی صریحا این عدم اعتقادشان به برابری را بیان نکنند. در مورد اینکه چه مقدار کشتار در سوریه را اسد کرده و چه مقدار مخالفان من جمله داعش منابع بسیاری به زبانهای غیرفارسی در اینترنت هست که این گروه خیلی راحت بدان مراجعه نمی ‌کنند. توجیهش را هم از قبل در آستین دارند: آن آمارها، که به زبانهای انگلیسی و آلمانی و ترکی و عربی و فرانسه هستند، را دشمنان ایران اعم از عربستان سعودی یا ترکیه یا غربیها درست کرده اند ‌و در نتیجه اعتباری ندارند. نوعی بومی‌گرایی در مورد "دانش" در پس نگاه ایشان است. فهم این گروه از "سکولاریسم" هم (که اسد را سکولار می خوانندش) مخدوش و بدوی است. مگر هیتلر و استالین و موسولینی سکولار نبودند؟ ترکیب ملی‌گرایی و ضدیت با غرب می‌تواند به نتایج فاجعه‌بار ضدحقوق بشری بینجامد.

۱۳۹۵ تیر ۲۷, یکشنبه

چرا جریان گولن در کودتا شکست خورد؟

کودتای نافرجام 15 ژوئیه را نمی شود فارغ از ساختار شبکه‌ای بسیار خاص جریان گولن، روش عضوگیری رازنگهدارانه آن و اختلافات میان جریانات اسلامگرا در درون ترکیه در چهار دهه گذشته فهمید.

از سالها قبل میان جریان اسلامگرای نگاه ملی (ملی گوروش) به رهبری اربکان که عدالت و توسعه اردوغان از دل آن برآمدند، و جریان نورچی گولن اختلافات مهمی در جهان بینی وجود داشته و یکدیگر را رقیب هم می دانسته اند. این اختلافات با ماجرای پرونده رشوه و پولشویی 17 دسامبر سرباز کرد، ولی کودتای پریشب که ظاهرا نظامیان وفادار به گولن آنرا سازماندهی کرده بودند، اوجش بود. عامل شکست جریان گولن در این سالها نخبه گرایانه بودن آنست؛ اینکه نهایتا با 3-4 درصد مردم ترکیه ارتباط دارد. برخلاف اردوغان که حزب رسمی دارد، مستقیم و شفاف با عامه مردم سخن می گوید، و در صورت لزوم آنها را در خیابان در پشتیبانی خود بسیج می کند. همین ارتباط آشکار و مستقیم با مردم راز پیروزی اردوغان بر حریف اسلامگرای دیگر است. جریان گولن چون ارتباط مستقیم با مردم ندارد در این سالها کوشیده از طریق حرکت دادن مهره‌های خود (قبلتر در میان قضات و اینبار آخر در ارتش) بازی کند، و همین سبب شده هربار شکست بخورد.

۱۳۹۵ تیر ۲۲, سه‌شنبه

جنگ سوریه و ناسازگاری‌اش با منافع ملی درازمدت ایران

به نظر من سیاستهای ایران در حمایت مطلق از اسد در جنگ سوریه در درازمدت بر ضد منافع ملی ایران است.

من اجازه دادن فرانسه برای اینکه سازمان مجاهدین یکی از بزرگترین گردهمایی‌هایش را با حضور برخی سیاسیون بازنشسته ولی مطرح بر ضد ایران برگزار کند، قدری ناشی از نارضایتی فرانسه از سیاست جمهوری اسلامی در سوریه می بینم. خوب است حملات پاییز گذشته در پاریس را به یاد بیاوریم، و اینکه بمبگذاران از سوریه وارد اروپا شده بودند. جنگ سوریه امنیت همه دنیا را به خطر انداخته است. اینکه تیره شدن شدید رابطه ایران و عربستان که در سخنان ترکی فیصل در گردهمایی مجاهدین تجلی بارز داشت هم بخش مهمی اش ناشی از اختلاف نظر برسر سوریه است، بر کسی پنهان نیست. آشتی ترکیه با اسرائیل هم را هم باید دقیقا در این بستر فهمید. سیاست جنگی در منطقه دوستی برای ایران، جز روسیه و اسد و حزب الله، باقی نگذاشته است.

۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

در رثای عباس کیارستمی

نام عباس کیارستمی را نه تنها در تاریخ سینمای ایران، که در تاریخ فلسفه آن هم خواهند نوشت. «فلسفه سینمای عباس کیارستمی» و هستی‌شناسی خاص او همیشه منبعی خواهد بود که ما دانشجویان فلسفه در موردش تامل کنیم و از آن بیاموزیم.

نگاه او جهانشهری بود و تلفیقی از فلسفه‌های شرق و غرب. حتی در پیری و به رغم شهرت دچار رکود نشد و دنبال تجریه‌های تازه بود. در ترکیه هم سینمای ایران را با نام او می شناسند و سبک فیلمسازی متفاوت نوری بیلگی جیلان متاثر ازاوست. یادش گرامی باد. کاش آزادی بیشتری برای ساختن فیلمهای نو در وطنش داشت.

۱۳۹۵ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

در آفات تخصصی شدن: پزشکها و روانشناسی

یکی از آفات تخصصی شدن زیاد امور ظهور افراد تک بعدی است. من بسیار معتقدم دانشجویان پزشکان در حین آموزش لازم است چندین واحد روانشناسی و ارتباطات انسانی هم بگذرانند و در این زمینه آموزش ببینند.

در ازمیر رفته ام به چشم‌پزشک برای اصلاح عینکم. به نظرم دکتر باید بیش از همه به من گوش بسپارد تا بتوانم با او ارتباط برقرار کنم، مشکلم را با او در میان بگذارم، تا او درعوض نسخه‌ای به من بدهد. منتهی دکتر می خواهد با رد و بدل شدن حداقلی از کلمات سریع نسخه‌ای بپیچد و برود سراغ بیمار بعدی. از من می خواهد سر میز معاینه چشم بنشینم و خیلی هم از سئوال پرسیدن و نظر دادن در مورد مشکل خوشش نمی آید. در نهایت شماره جدید عینک بهتر از قبلی است، ولی پس از ترک دفتر او با خودم می گویم کاش این دکترها، خصوصا چشم‌پزشکها، قدری روانشناسی و ارتباطات انسانی بلد بودند. روانشناسی را باید جزوی از پزشکی دانست. البته دکترهای خلاف این مورد هم کم ندیده ایم.

در غرب پژوهش در این زمینه‌ها را جدی گرفته اند. به عنوان نمونه این نشریه را که توسط اسپرینگر منتشر می شود ببینید.

۱۳۹۵ خرداد ۹, یکشنبه

پویایی جامعه مدنی ایران و خاطره‌ای از مانوئل کاستلز

بسیاری روشنفکران جهان-- لااقل آندسته که در مورد ایران شناخت دارند و خصوصا در میان غربی‌ها-- به آینده ایران امیدوار هستند و معتقدند کشورمان جامعه مدنی پویایی دارد.

در سمینار هفته گذشته موسسه رست که در دانشگاه بیلگی استانبول برگزار شد من این نگاه را در صحبت با چندین نفر جداگانه حس کردم. مانوئل کاستلز نظریه پرداز اسپانیایی جامعه شبکه‌ای و یکی از 5 جامعه شناس زنده‌ای که در فاصله سالهای 2000 تا 2014 به آثارشان بیش از بقیه استناد شده است، در جواب سئوال من از خاطره سفرهایش به ایران خصوصا در دوران خاتمی گفت و اینکه چقدر تحصیل کردگی و علاقه به علوم انسانی جدید در میان زنان ایران زیاد است. او جنبش سبز سال 1388 را علی رغم سرکوب شدن شدیدش از سوی حکومت سرآغاز حرکتهای سیاسی مشابه در منطقه و حتی جهان با تکیه بر شبکه‌های اجتماعی می دانست و معتقد بود که انتخاب روحانی به ریاست جمهوری در سال 1392 را نمی توان جدا از تاثیر عمیق جنبش سبز بر سیاست ایران فهمید. باشد که این امید‌ و خوشبینی‌ها را قدر نهیم و ارزشهای دموکراتیک همچون رواداری و احترام به تکثر را هرروز درخودمان بیشتر نهادینه کنیم.

۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه

سیاست سوریه و محبوبیت ایران در میان اعراب

این روزها در حاشیه سمیناری در فلسفه سیاسی در دانشگاه بیلگی استانبول سر میز ناهار سر صحبت با استادی اردنی که در مورد اسلام در حوزه عمومی با تکیه بر آرا غزالی و.. سخنرانی کرد صحبت رابطه ایران و اعراب پیش آمد.


از او پرسیدم وضعیت محبوببت ایران و حزب الله لبنان در جهان عرب ابن روزها چگونه است؟ او گفت محبوبیت ایران و حزب الله را باید به دو دوره قبل و بعد از وقایع سوریه تقسیم کرد. قبل از انقلاب سوریه، خصوصا در هنگام جنگ 33 روزه حزب الله (با حمایت ایران) و اسرائیل، محبوبیت ایندو کشور و گروه در حد جمال عدبالناصر بود، ولی امروز پس از حمایتهای وسواس گونه و تمام عیار ایران از اسد در سوریه، محبوبیت ایران و حزب الله در نزد اعراب در حد ایرائیل است. گفتم این مسئله را باید با طرفداران حکومت و اصولگرایان در ایران، و نیز ملی‌گرایانی در اپوزوسیون که مداخلات ایران در سوریه را در راستای مصالح ملی و امنیتی ایران می دانند در میان گذاشت.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۵, شنبه

تصوف نقشبندی و اسلام سیاسی در ترکیه

این روزها دارم کتاب هویت سیاسی اسلامی در ترکیه (Islamic Political Identity in Turkey) نوشته هاکان یاووز (Hakan Yavuz) را می خوانم و خواندش را به کسانی که مباحث روشنفکری دینی و جریانهای اسلامی در ترکیه معاصرعلاقمند هستند توصیه می کنم.

یکی از نتایجی که از مطالعه این کتاب می توان گرفت آنست که تقریبا همان نقشی را که روحانیت شیعه در اسلام سیاسی ایران از دوران مشروطه بدین سو داشته است و تاثیرش را در قالب اسلامگرایی و پسااسلامگرایی از نوع اصولگرا و اصلاح‌طلب و...پس از انقلاب می بینیم، طریقت صوفیانه سنی و ارتدکس نقشبندی هم در ترکیه معاصر داشته است. اسلام جریان نگاه ملی اربکان milli göruş، نهضت فتح الله گولن، و همچنین عدالت و توسعه اردوغان را نمی توان فارغ از تصوف نقشبندی مطالعه کرد. تفاوتها میان روحانیت شیعه و تصوف ارتدکس نقشبندی هم تا حدی تفاوت میان اسلام سیاسی در ایران و ترکیه را توضیح می دهد. مثلا نادر بتوان عالمی دینی در ترکیه یافت که مانند برخی روحانیون شیعه با موسیقی از بیخ و بن مخالف باشد. با اینحال متصوفه رابطه خوبی با فلسفه نداشته اند و این به نظرم در جدی نگرفتن فلسفه حتی از نوع اسلامی در میان متدینان ترکیه موثر بوده است.

پینوشت - دوستان خبر دادند کتاب فوق با عنوان هویت سیاسی اسلامی در ترکیه معاصر توسط آزاد حاجی آقایی (نشر اشاره، 1392) به فارسی ترجمه شده است.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

گفتگو با فرخِ نگهدار

پریروز سمیناری در آنکارا باعنوان "گام دوم: بازگشت به مردمسالاری و چالشهای فراروی آن" به همت دوستان برگزار شد و من در موضوع "دموکراسی‌خواهی چندفرهنگ‌گرا: ترکها، کردها و اصلاح‌طلبان" صحبت کردم و از گفتگوی سازنده میان اصلاح‌طلبان و هویت‌طلبان دفاع کردم و مرحله دوم انتخابات مجلس در آذربایجان را مثال زدم.

سخنران اول این سمینار فرخِ نگهدار رهبر گروه فدائیان خلق اکثریت در سالهای اول انقلاب بود که فرصت یافتم با او از نزدیک آشنا شوم. فرخ‌ نگهدار با اینکه سالهاست بیرون از ایران زندگی می کند، طرفدار گفتگوی جدی میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان است-- حتی می گوید باید حساب آقای خامنه‌ای را از اصولگرایان تندرو جدا کرد--، از برجام سرسختانه دفاع می کند و بر تعمیق نتایجش تاکید دارد، منتقد جدی سیاستهای اسرائیل است، و نهایت آنکه معتقد است برای اصلاح وضع موجود باید از اصولگرایان معتدل تا اصلاح‌طلبان محافظه‌کار، تا اصلاح‌طلبان پیشرو و تحول طلبان جمهوری‌خواه همکاری کنند؛ تنها گروههایی که بیرون از دایره همکاری و گفتگو می گذارد اصولگرایان امنیتی‌کار و مخالفین خشونت‌طلب (چون مجاهدین یا [لااقل برخی] سلطنت‌طلبان) هستند. فرخ نگهدار ذهنی منسجم دارد، حتی اگر برخی عقاید او را نپسندیم و محافظه‌کارانه‌شان بیابیم. چیزی که بیش از همه دراو برای من جذاب بود شخصیت قوی و اخلاقی او بود: اینکه علی‌رغم تمام ظلمهایی که یک نظام سیاسی به تو کرده باشد وعلی‌رغم همه حقکشی‌ها در حق تو و خانواده و یارانت از اصول خویش دست برنداری و عکس العملی نباشی. این دشوار و نایاب است. در برابر این قدرت شخصیت سر تعظیم فرو می آورم. دوستان و اساتید رجبعلی مزروعی، علی‌اصغر رمضانپور و یاسر میردامادی سایر سخنرانان این سمینار بابرکت بودند. ترکیب سخنرانان آمیزه‌ای از نسل قدیم و جدید بود.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۶, دوشنبه

روانشناسی سیاسی؛ بحثی در نمونه ترکیه با نظر به یک مسابقه تلویزیونی

 توضیح- این مطلب در اندیشه زمانه منتشر شده است
---------

کسانی که برنامه‌های شبکه‌های تلویزیونی ترکیه را تعقیب می‌کنند می‌دانند که یکی از پربیننده‌ترین این برنامه‌ها، که در نظر نرخ بازدید کننده[1] هفتگی در صدرها قرارداد، مسابقه‌ای است به نام “سوروایور” (Survivor) [2] که در کانال هشت (TV8) پخش می‌شود. با رشد اقتصادی کشور در یکی دو دهه اخیر، شبکه‌های تلویزیونی خصوصی هم در ترکیه رشد بسیاری داشته‌اند و در این میان کانال‌هایی که تخصص اصلی شان تولید مسابقه و سریال و سرگرمی است با اقبال بسیار روبرو شده‌اند. محبوبیت سریالهای ترکیه در ایران بر کسی پنهان نیست، آنهم علی‌رغم اینکه دوبله این سریال‌ها به فارسی معمولا کیفیت نسخه ترکی را ندارد، و گاهی سریال‌ها را به کاریکاتوری از اصلشان بدل می‌کند. در سالهای اخیر کانال هشت با مدیریت آجون ایلیجالی[3] توانسته است به خاطر کیفیت برنامه‌ها، مدیریت خوب، و توجهش به مذاق مخاطب، به یکی از پربیننده‌ترین کانالهای تلویزیونی ترکیه در حوزه سرگرمی بدل شود. جز سوروایور که بررسی و نقدش موضوع این نوشتار است، یکی از محبوبترین مسابقات این شبکه مسابقه موسیقی “او سس تورکیه”[4] است، که معادل ایرانی آنرا می‌توان مسابقه “استیج” شبکه من و تو دانست که در میان ایرانیان طرفداران بسیاری داشت.

شخصیت پرطرفدار مسابقه “سوروایور” تیپی است مثل اردوغان و به بیان ایرانی احمد‌ی‌نژاد.
سوروایور حدود نه سال است که با تولید و مجریگری شخص آجون ایلیجالی با کیفیت بالا تهیه می‌شود (همه در ترکیه او را به اسم آجون می‌شناسند).[5] با گذشت هر سال سوروایور توانسته است بینندگان بیشتری را در ترکیه به پای تلویزیون بکشد، آنهم برای پنج روز هفته با حدود سه ساعت پخش هربار، که یک ساعت آن به تبلیغات میان برنامه اختصاص دارد. جز خود مسابقه که میان ساعات هشت و نیم تا یازده و نیم شب پخش می‌شود − یعنی ساعاتی که بیشترین افراد پای تلویزیون هستند − دو برنامه آرامیزدا کالماسین[6] و سوروایور پاناروما[7] صبح و بعد از ظهر به تحلیل قسمتهای قبلی مسابقه می‌پردازند، و در آنها از شرکت کنندگان قبلی مسابقه به عنوان کارشناس دعوت می‌شود. مسابقه در کشور دومینیک و سواحل کارائیب، با همکاری تیمی چندصد نفره و چندملیتی متشکل از کارکنان ترک، دومینیکی، آرژانتینی، و غیره…تولید و فیلمبرداری می‌شود (یعنی سِت فیلمبرداری آن دو زبانه است: ترکی و اسپانیولی). تنها بخش پایانی مسابقه که در آن قهرمان با رای نهایی مردم مشخص می‌شود در بخش قبرس ترکی برگزار می‌شود.
سوروایور تقریبا از بهمن ماه شروع می‌شود و تیرماه به پایان می‌رسد، یعنی تقریبا نیمی از سال بینندگان را پای تلویزیون می‌کشد. بسیاری روزنامه‌های پرتیراژ ترکیه در ستونهایی به صورت مرتب به اخبار و حواشی مربوط به این مسابقه و شخصیت‌های آن می‌پردازند. بسیاری شرکت‌کنندگان در این مسابقه یا اصطلاحا سلبریتی هستند، یا پس از شرکت در مسابقه مشهور و سلبریتی می‌شوند.

ساختار مسابقه

در طول این سالها به صورت آزمون و خطا، و با توجه به مذاق مخاطب، ساختار مسابقه به تدریج ارتقا یافته است. در آخرین ساختار بازی که در دو سه سال اخیر اجرا می‌شود، رای بینندگان که از طریق اس ام اس نقش بسیار مهمی در اینکه کدام شخصیت پیروز هفتگی شود دارد. بر این اساس می‌توان بر اساس شخصیتهایی که رای بالا را برای هفته‌های متوالی بدست می‌آورند، به نوعی به روانشاسی اجتماعی مردم هم دست یافت. از میان کسانی که هر هفته بالاترین رای را می‌آورند، یک نفر قهرمان می‌شود.
دو تیم “معروف‌ها”[8] (با نماد قرمز) و “داوطلب‌ها”[9] (با نماد آبی)، که در آغاز هرکدام ده عضو دارند، در دو جزیره در میان اقیانوس در شرایط بسیار سخت چون مواد غذایی بسیار محدود، سرپناه حداقلی، پوشاک محدود،… مبارزه می‌کنند و هر هفته یکی از میان اعضای تیم بازنده از جزیره خداحافظی می‌کند. کسی که بتواند تا مرحله مسابقه در قبرس باقی بماند و حذف نشود، قهرمان مسابقه خواهد شد. هر روز بازی معینی میان دو تیم معروفها و داوطلبها برگزار می‌شود که در این میان بازی ای که عنوانش “مصونیت” یا دوکونولمازلیک[10] است مهمترین مسابقه هفته است. جز بازی مصونیت، هر روز یک بازی باعنوان بازی “جایزه”[11] میان دو تیم برگزار می‌شود که جایزه آن معمولا غذا یا ارتباط با اعضای خانواده از طریق تلفن یا اینترنت است و با توجه به اینکه ارزاقی که هر هفته به صورت ثابت به هر تیم داده می‌شود بسیار ناچیز است، و شرکت کنندگان در مدت اقامت ارتباط بسیار حداقلی با دنیای بیرون دارند، افراد انگیزه بالایی برای برنده شدن در آنها دارند.
در بازی مصونیت اعضای تیم برنده از خطر حذف شدن مصون می‌مانند و در عوض از تیم بازنده یک نفرحذف می‌شود. فرآیند امسال از این قرار است که ابتدای در رای گیری از میان اعضای خود تیم بازنده، یک نفر که بیشترین رای را بیاورد، کاندید حذف جزیره می‌شود. سپس مسابقه دیگری به صورت تک نفره میان اعضا برگزار می‌شود و کسی که برنده شود، هم ماندن خودش در جزیره تضمین می‌شود، و هم این حق را می‌یابد که اسم نفری دیگر ازهم تیمی هایش را در جلسه‌ای که از آن به عنوان “شورا” یا کُنسِی[12] یاد می‌شود، به عنوان نامزده حذف شدن مطرح کند. همچنین کسی که در تیم بازنده بیشترین آرا را از طریق اس ام اس کسب کند، در شورا نامزد سوم را برای ترک جزیره مشخص می‌کند. در نهایت در میان این سه نفر نامزد، کسی که کمترین رای را از طرف مردم آن هفته گرفته است، جزیره را ترک می‌کند.
با این ساختار بازی، کسی که هر هفته بیشترین رای را از طرف مردم می‌گیرد، دست بالایی دارد: هم خودش حذف نمی‌شود، و هم این امکان را می‌یابد که هر هفته با معرفی فردی که در میان اعضای گروه نمی‌پسنددش، او را در معرض حذف شدن قرار دهد. تجربه نشان می‌دهد کسانی که در هر گروه هر هفته رای اول را می‌آورند، احتمالاً در هفته‌های بعدی هم بیشترین رای بینندگان را ازآن خود می‌کنند.

نمونه سمیح اوزتورک و بحث (نا)قرارداد اجتماعی

سمیح اوزتورک
سمیح اوزتورک
سوروایور برای کسی که از منظر فلسفه سیاسی و نظریه اجتماعی بدان بنگرد، یک آزمایشگاه نظریه‌های قرارداد اجتماعی است. کسانی که با اندیشه‌های فیلسوفان قرارداد اجتماعی چون هابز، لاک، روسو، و نیز دیوید گوتیر[13] و جان رالز آشنا هستند می‌دانند که در نظریه‌های این فیلسوفان، در نقطه شروع افراد در شرایط اولیه‌ای که در آن امکانات محدودی برای زیست و بقا وجود دارد تصور می‌شوند. فیلسوفان قرارداد اجتماعی از این وضعیت با عناوینی همچون وضعیت طبیعی[14] (در نظریه‌های هابز، لاک و روسو)، یا موقعیت آغازین[15] (در نظریه‌های رالز و گوتیر) نام می‌برند. افرادی که در وضعیت طبیعی قرار دارند، دقیقاً مانند شرکت کنندگان در “سوروایور”، از نظر منابع طبیعی، غذا، پوشاک، امنیت، سرپناه، و… در شرایط خطیر و شکننده‌ای به سر می‌برند، و همین محدودیت منابع (چیزی که دیوید هیوم در شرحش بر قرارداد اجتماعی از آن با عنوان شرایط عدالت[16] نام می‌برد)، برقراری نوعی عدالت و همکاری اجتماعی[17] را میان آنها لازم می‌دارد. به بیان دیگر، افرادی که در وضعیت طبیعی زیست می‌کنند یا در موقعیت آغازین حضور دارند، برای اینکه بتوانند به بقای خود ادامه دهند، نیازهایشان را تامین کنند، و خود را در برابر خطرات طبیعی (همچون قحطی و…) یا خطرات از سوی همنوعان (همچون دزدی و تجاوز…) ایمن کنند، محتاجند به برقراری عدالت میان خود تن دهند و دست به همکاری اجتماعی بزنند.
در دوران معاصر و با پیشرفتهایی که در ریاضیات و منطق بدست آمده، یکی از علومی که از آن برای صورتبندی نظریه‌های قرارداد اجتماعی از آن استفاده می‌شود، نظریه بازی‌ها[18]ست. یکی از استدلالهایی که با تکیه بر نظریه بازی‌ها به نفع همکاری اجتماعی و لزوم برقراری عدالت میان انسانها مطرح می‌شود، مثال دوراهی زندانی[19] برخواسته از نظریه بازی‌ها است. بدون آنکه بخواهیم به جزئیات تکنیکی این آزمایش فکری که در ادبیات بحث به صورت مفصل در موردش بحث شده است وارد شویم[20]، به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که دوراهی زندانی نشان می‌دهد اگر کنشگرانی یا اعضای جامعه‌ای (این جامعه می‌تواند دو نفره باشد، یا چندده نفره، یا بسیار بزرگتر) فقط به دنبال نفع شخصی خودمان باشند و فقط از این منظر کنش‌هایشان را تنظیم کنند، باز باید برای حفظ همان منفعت شخصی خودشان هم که شده به همکاری اجتماعی با دیگران و برقراری نوعی نظام عدالت و انصاف در جامعه تن دردهند.
در سوروایور عملکرد کنشگران در بازی “جایزه” دوراهی زندانی در نظریه بازی‌ها را تایید می‌کند. منتهی به سبب قاعده‌ای که می‌گوید “کسی که بیشترین رای از طریق اس ام اس از طرف مردم بگیرد نه تنها هرگز حذف نمی‌شود، بلکه دست بالا را دارد و می‌تواند از بقیه اعضای تیم کسی را که نمی‌پسندد نامزد حذف شدن کند”، بازی “مصونیت” را نمی‌توان با دوراهی زندانی و نظریه بازیها توضیح داد. به بیان دیگر، به خاطر قانون اس ام اس فردی که بتواند برای هفته‌های متوالی بیشترین رای را از مردم بگیرد، بدون همکاری اجتماعی و تن دادن به “عدالت” هم می‌تواند نه تنها حذف نشود، حتی تا مرحله فینال هم پیش برود و چه بسا قهرمان شود. البته می‌گوییم “می تواند”، یعنی وقوع این تن ندادن به عدالت هرگز حتمی نیست، و رخدادش به استراتژی خاص فردی که رای اول را می‌گیرد بستگی دارد.
کسانی که امسال سوروایور را در کانال هشت تعقیب می‌کنند می‌دانند که تا همین هفته گذشته در تیم گونوللولر یا داوطلب‌ها فردی به نام سمیح اوزتورک[21] بیشترین رای را از مردم گرفت. سمیح خلقیات خاصی دارد: با بقیه اعضای تیمش هماهنگ نبود، آنها را در هر فرصتی تحقیر می‌کرد − گرچه برخی‌شان از نظر قدرت بدنی و امتیازگیری در مسابقه از او چند سروگردن بالاترند − خودبرتربین و مغرور است و کوتاهی‌هایش را با اتکا به پشتوانه رای مردمی که دارد، می‌پوشاند. سمیحی که مدام برای بقیه اعضای تیم رجز می‌خواند و تحقیرشان می‌کند، خیل عظیم هوادارانی در اینترنت و فضای مجازی دارد. صفحه عمومی او در فیسبوک ۱۲۸۰۰۰ لایک خورده است. او به انسان‌ها نگاه ابزاری دارد و این اصل اخلاق کانتی را که “هر انسانی غایتی برای خویشتن است، و نمی‌تواند ابزار باشد” به هیچ می‌انگارد. سمیح باهوش است و نبض طرفداران خود را خوب می‌داند. خیلی خوب جلوی دوربین سخن می‌گوید، و حتی گاهی اشعار حماسی از شاعران معروف ترکیه از حفظ می‌خواند. حرکات و ژست بدنی خاصی دارد که برای طرفدارانش پرهیبت می‌نماید: با ظاهری آرام هنگام صحبت دست راستش را بر ریشهای زرد رنگش می‌کشد و سر فرصت لبخندی توام با تمسخر را نثار هم تیمی‌هایی که دوستش نمی‌دارند، می‌کند. در یک مصاحبه اخیر در برابر دوربین هم تیمی هایش را شبیه توتهای لرزان درخت سر خیابان کرد که با تکاندنشان به دست خود − بخوانید با رایهای طرفداران − قرار است یکی یکی عاجزانه به زمین افتند و زیر پاها له شوند. سمیح مصداق تمام‌عیار یک سیاستمدارعوام فریب[22] است. در اعلام نتایج رای هفتگی کانال هشت گفته نمی‌شود چه تعداد از چه طبقاتی رای داده اند، ولی پرواضح آنکه سمیح طرفدارانی در شبکه‌های اجتماعی و غیره دارد که برایش رای جمع می‌کنند.
به خاطر دعوای شدیدی که هفته گذشته میان سمیح و یکی از هم تیمی‌هایش رخ داد، در اتفاقی نادر آن هم‌تیمی ساده‌دل به خاطر به خطر انداختن امنیت جزیره از مسابقه حذف شد و سمیح به تیم مقابل، یعنی “معروف‌ها”، منتقل شد. این اتفاق تغییری در اصل استدلال ما در این مقاله ایجاد نمی‌کند، چون شواهد نشان می‌دهد سمیح در تیم جدیدش هم در هفته‌های پیش رو یکی از دو نامزد بالاترین رای است.

روانشناسی اجتماعی-سیاسی در ترکیه و ایران

اینکه تعداد زیادی به سمیح با این خلق معیوب رای می‌دهند، نوعی روانشناسی اجتماعی-سیاسی مردم هم هست. اگر اخلاق دموکراسی و همکاری اجتماعی در طرفداران سمیح نهادینه شده باشد، به گمان من هرگز به او رای نمی‌دهند و مجذوبش نمی‌شوند. [23] برای داشتن یک دموکراسی با فضیلت در کنار سیاستمداران مردم عادی را هم باید نقد کرد. برای برقراری عدالت کافی نیست که فرآیند رایگیری آزاد تضمین شود (البته این مسئله بسیار لازم است)، بلکه باید اخلاق شهروندی و همکاری اجتماعی هم در میان شهروندان عادی تقویت شود. مردم باید به درجه‌ای از آگاهی برسند که فریب عوام فریبان را نخورند. شاید بی سبب نیست که رجب طیب اردوغان که روحیات ضد روشنفکری دارد، اینقدر محبوب می‌شود و علی‌رغم تمام نقدهای روشنفکران و خیل عظیمی از دانشگاهیان در هیچ انتخاباتی رایش کم نمی‌شود.[24] (بدون آنکه بخواهم اردوغان را از هر نظری شبیه سمیح بدانم، چون در مثل مناقشه نیست).

اگر بخواهیم به مثال ایرانی بحث بپردازیم، احمدی‌نژاد سمیح اوزتورک ایران است. او که نمونه بارزعوام فریبی است نه اعتقادی به همکاری اجتماعی در حوزه بین المللی داشت (قطعنامه‌های سازمان ملل را کاغذ پاره می‌دانست) و نه همکاری اجتماعی در سیاست داخلی را به ارزنی می‌خرید (بسیاری از اعضای کابینه خویش را، جایی که با او مخالفت کردند با اردنگی بیرون کرد و یا نمایندگان مجلس را، در میان همان طیف اصولگرا، تحقیر می‌کرد).
با اینحال هم اردوغان و هم احمدی‌نژاد خیلی خوب جلوی دوربین سخن می‌گویند و هردو میل به ابرقهرمان شدن و ابرقهرمان ماندن دارند. انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ ایران آزمونی برای این مسئله است که آیا دوباره ستاره احمدینژاد طلوع خواهد کرد و او قادر خواهد بود عوام فریبی کند و رئیس جمهور کشور فلک‌زده ایران شود؟ در ترکیه که بسیاری روشنفکران از عدم افول استبداد اردوغان در بیمناکند، خصوصا که او در پی آنست که قانون اساسی را تعویض کند و نظام سیاسی ترکیه را که تابحال دموکراسی پارلمانی بوده است به نظام ریاستی، با محوریت خودش و بزکی از مردم‌سالاری، بدل کند.

پانویس‌ها


[1] rating
[2]نگاه کنید به سایت اختصاصی مسابقه.
[3] Acun Ilıcalı
[4] Ö ses Türkiye
[5] قبل از خرید کانال هشت از سوی آجون دوسال قبل این مسابقه از سایر کانالها همچون شو تی وی پخش می شد.
[6] Aramizda Kalmasin
[7] Survivor Panaroma
[8] ünlüler
[9] gönüllüler
[10] dokunulmazlık
[11] ödül oyunu
[12] konsey
[13] در مورد دیوید گوتیر نگاه کن به این معرفی در ویکیپدیا.
[14] state of nature
[15] original position
[16] Circumstances of justice
[17] social cooperation
[18] game theory
[20] برای ادبیات تخصصی/فلسفی در این زمینه نگا. به بخش کتاب شناسی مدخل دوراهی زندانی در دایره المعارف فلسفی استانفورد.
[21] Semih Öztürk
[22] demagogue
[23]دکتر اورهان تکلی اوغلو از عالمان علوم سیاسی ترکیه در این مقاله در سایت روشنفکری دیکن گرایش به برخی قهرمانان مسابقه سوروایور را، مشخصا سمیح، از منظر اجتماع-پریشی (sociopathy) و روانپریشی (psychopathy) این شخصیتها بررسی کرده است. از نظر روانشناختی سمیح و کسانی که مانند او رفتارهای ضد همکاری اجتماعی دارند، برخی ویژگیهای فرد روانپریش را به قول روانشناسها در خود دارند.
[24] خانم پریهان مغدن هم در این نوشتار سمیح را رجب طیب اردوغان جزیره سوروایور می داند.

۱۳۹۵ فروردین ۲۱, شنبه

سوروایور و درسهایش برای قرارداد اجتماعی

پربیننده ترین شوی ترکیه مسابقه ای است به نام سوروایور که در کانال 8 پخش می شود و من هم تماشایش می کنم. دو تیم (ünlüler=معروفها و gönüllüler=داوطلبها) در دو جزیره در شرایط بسیار سختی چون مواد غذایی بسیار محدود، سرپناه حداقلی... مبارزه می کنند و هر هفته یکی از میانشان از جزیره خداحافظی می کند. سوروایور برای من یک آزمایشگاه نظریه‌های قرارداد اجتماعی است و به عنوان نمونه دوراهی زندانی (prisoner's dilemma) در نظریه بازیها را تایید می کند ("اگر فقط به دنبال نفع خودمان هم باشیم، باید همکاری اجتماعی کنیم"). 


منتهی به سبب قوانین جدید مسابقه، کسی که بیشترین رای از طریق اس ام اس از طرف مردم می گیرد، بدون همکاری اجتماعی هم می تواند نه تنها حذف نشود، حتی تا مرحله فینال هم پیش برود. چند هفته است در تیم گونوللولر که من قبلتر طرفدارشان بودم، یک نفری به نام سمیح اوزتورک که با تیم اصلا هماهنگ نیست، اعتقادی به همکاری اجتماعی ندارد، خودبرتربین است و هیچ احترامی برای هم تیمیهایش قائل نیست، منتهی خیلی خوب جلوی دوربین با کلمات بازی می کند، رای اول را می آورد. در اعلام نتایج کانال 8 نمی گوید چه تعداد از چه طبقاتی به هرکسی رای داده اند، ولی در نظر من اینکه تعداد زیادی به چنین کسی با این خلق معیوب رای می دهند و در شبکه‌های اجتماعی ازش حمایت می کنند، نوعی روانشناسی اجتماعی مردم هم هست. یعنی اگر اخلاق دموکراسی و همکاری اجتماعی در گروهی نهادینه شده باشد، به گمان من هرگز به سمیح اوزتورک رای نمی دهند. خواستم نتیجه بگیرم شاید بی سبب نیست که کسی مثل اردوغان اینقدر در ترکیه محبوب می شود. گاهی مردم را هم باید نقد کرد.

۱۳۹۴ اسفند ۱۶, یکشنبه

تفکیک عمومی-خصوصی و مقایسه قاضی‌پور-خاتمی

اخیرا بحثی در مقایسه ویدئویی از خاتمی که سالها قبل منتشر شده و در آن ایشان در محفلی خانگی جوکی قومیتی می گوید و ویدئوی اخیر قاضی پور که در آن به زنان توهین می شود درگرفته بود که من به پبشنهاد دکتر احمد صدری نظرم را ذیلش در فیسبوک نوشتم و اینجا بازنشرش می کنم.
به نظرم تفکیک عمومی و خصوصی تفکیک بسیار مهمی است و یکی از بنیادهای اندیشه سیاسی مدرن است. البته در میان نظریه پردازهای سیاسی برخی خصوصا فمینیستها بر ابعادی از این تفکیک، خصوصا در معنای کلاسیک آن، تاخته اند ولی شاید حتی در میان فمینیستها هم کسی نباشد که این تفکیک را از بیخ و بن قبول نداشته باشند. مثلا فمینیستهای لیبرال در نقدشان بر لیبرالیسم سنتی معتقدند که مسئله عدالت در خانواده جز مسائل حوزه خصوصی نیست که با تکیه بر آن بشود ظلم یکی از زوجات، خصوصا شوهر را، بر دیگری را به بهانه اینکه متعلق به حوزه خصوصی است نادیده انگاشت. در فصل نهم کتابی که من و دوستم محمد مباشری از ویل کیملیکا ترجمه کرده ایم و قرار است تا تابستان توسط نگاه معاصر چاپ شود، بحث مفصلی در مورد عمومی-خصوصی و نقدهای فمینیستی به آن هست. در کنار دو حوزه عمومی و خصوصی، احتمالا بشود از حوزه نیمه عمومی هم نام برد، یعنی انجمنها، جلسات سخنرانی خانگی یا گروهی، کلاس درس...، یعنی فضایی میان عمومی (در معنایی که رالز یا برخی دیگر از فلاسفه لیبرال می گویند) و خصوصی قرار دارد و حکمش هم میان حکم ایندو است. در هر صورت همیشه مصداق‌یابی اینکه فضایی در حوزه خصوصی است یا عمومی آسان و واضح نیست.


و اما در مورد سیاستمداران چون خاتمی یا قاضی پور (جدای از داوری ما در مورد افکارشان) آنها هم حوزه خصوصی دارند که باید به آن احترام گذاشت. یعنی اگر سیاستمداری یا هر کسی کار غلطی در حوزه خصوصی انجام دهد که حتما مصداق کار بد است و خودش قصدی نداشته در حوزه عمومی آن عمل را رواج دهد، باید متناسب با بدی جرم در حوزه خصوصی با آن برخورد شود. عمل نادرستی که در حوزه عمومی انجام می شود، قطعا مجازاتش سنگینتر است. در عین حال باید قوانین دقیقی در حمایت و حراست از حریم خصوصی افراد وجود داشته باشد که اجازه ندهد امور خصوصی ایشان
، و کلا همه شهروندان، در حوزه عمومی براحتی نشر داده شود. به نظر من آقای خاتمی در گفتن این جوک مرتکب خطای جدی شده، من بودم آنرا نمی گفتم و بسیاری از این جوکها اصلا خنده دار هم نیستند، خصوصا آنکه ممکن است یک گروه اجتماعی فرودست یا مورد تحقیر واقع شده بصورت تاریخی، از آن احساس رنجش کند. من شخصا در فضای کنونی ایران با بسیاری جوکهای قومیتی میانه ای ندارم. منتهی فاجعه وقتی رخ می داد که مثلا خاتمی در حوزه عمومی از این حرفها بزند، که باید علیه آن موضع جدی گرفته می شد، ولی گویا سخن در فضای خصوصی است. در مورد سخنرانی اخیر قاضی پور که اخیرا منتشر شده، از فیلم که بر می آید در محلی خصوصی ایراد نشده (یعنی مثلا در خانه میان دوستان) گرچه خود قاضی پور گفته من راضی نبودم منتشر شود و جاسوسی شده. شاید بنا بر تفکیکی که انجام دادم بشود گفت که سخن او متعلق به حوزه نیمه عمومی بوده، یعنی جایی که نه مصونیت حوزه خصوصی را دارد، و همچنین نباید آنرا با سخن گفتن در صحن عمومی مجلس، به عنوان نمونه یکی گرفت. 
در هر صورت از نظر شخصیتی، من شک ندارم که خاتمی بر دهها نفر مانند قاضی پور که به قتل سربازان عراقی، یا تحقیر زنان، افتخار می کند، شرف دارد و این ربطی به فارس و ترک بودن ایشان ندارد.

۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

مروری بر نظریه اجتماعی-سیاسی مصطفی ملکیان- بخش پنجم



نقد نظریه مدارای ملکیان: عدم تمایز میان مقام جامعه مدنی و مقام دولت[1]


 ملکیان فیلسوفی خلاق است که نظریاتش از اصالتی منحصر به فرد برخوردارند. او در نظریه‌پردازی مقلد هیچ کسی نیست و نظریه مدارای او نیز از این حکم مستثنی نیست. با اینحال باید همچنان نقطه شکوه پروژه فکری او را نظریه عقلانیت و معنویت دانست. به نظر می رسد ملکیان نظریه مدارا و سکولاریسم سیاسی خویش را (که در یادداشت قبلی شرح داده شد) با بسط برخی عناصر نظریه عقلانیت و معنویت (که در یادداشتهای اول تا سوم بدان پرداختیم) به حوزه سیاست بدست آورده است. با این حال عقلانیت و معنویت بیش از هر چیز پروژه ای مربوط به عمل در حوزه فردی و جامعه مدنی است، و براین اساس چنانکه در ادامه شرح خواهم داد این بسط به نظر بدون اشکال اتفاق نیفتاده است.


نقد اصالت فرهنگ
ابتدا لازم است آموزه اصالت فرهنگ ملکیان را شرح دهم و نقد کنم. طبق آموزه اصالت فرهنگ بزرگترین علت یا عله العلل مشکلات یک جامعه مشکلات فرهنگی آن جامعه است؛ یعنی بزرگترین مشکلات یک جامعه وقتی رخ می دهد که افراد آن دارای "باورهایی" باشند که نباید باشند، و دارای "احساسات و عواطفی" باشند که نباید باشند، و دارای "خواسته هایی" باشند که نباید باشند. به بیان دیگر، «بزرگترین علت (اگر نگوییم یگانه علت یا عله العلل) بسامانیها یا نابسامانیهای زندگی بشر، چه در ساحت جمعی و چه در ساحت جمعی، باورهای اوست» ("تقلیل حقیقت و تقریر مرارت" ، ص. 14).
در تاکید ملکیان این نکته یکی از آموزه های مشترک ادیان و مذاهب جهانی هم هست. یعنی هر دگرگونی آبجکتیوی باید قبلش یک دگرگونی سابجکتیو هم رخ داده باشد. یعنی تا درونمان تا دگرگون نشود، چیزی در بیرون دگرگونی مطلوب نخواهد یافت. (به عنوان مثال نگا. سخنرانی "مبانی فرهنگی دموکراسی" در دانشگاه تهران)

نظریه اصالت فرهنگ بر نوعی روانشناسی گری بنا شده است که مطابق آن همه مسائل و مشکلات ما ریشه های روانشناختی و اخلاقی دارند و «حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانه ای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دست اندرکارند از لحاظ روانشناختی یا اخلاقی ی هردو ناسالم اندو عیب و نقص دارند.» ("روح ناآرام یک روشنفکر"، مصاحبه ملکیان با شماره خرداد-اردیبهشت 1391 اندیشه پویا ،ص 25) ملکیان تاکید دارد که «هیچ مسئله و مشکل اجتماعی، و از جمله سیاسی نیست الا اینکه با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مساله و مشکل روانشناختی یا اخلاقی ای می رسد.» (همان) و از این لحاظ در آثارش مدام بر سلامت روان و کمال اخلاقی شهروندان بیشترین تاکید را دارند.

این روانشناسی گری و اصالت فرهنگ، گرچه به نوبه خود نقاط قوت بسیاری دارد، به نوعی سیاست گریزی و غیرسیاسی بودن در نظام فکری ملکیان نیز انجامیده است: «صادقانه بگویم: هیچ وقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکرده ام و فقط وقتی چنین کرده ام که خود را اخلاقا موظف به اظهار نظر دیده ام و آن هم وقتی است که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد. مثلا خشونت یا فریبکاری آشکارا سلامت روانی و اخلاقی شهروندان را هدف می گیرند. اما فارغ از خشونت، که شنیع ترین شکل تجاوز به آزادی انسانهاست، و فریبکاری، که زشت ترین بازی با عقلانیت نظری انسانهاست، هرچیز دیگری را که در عالم سیاست بگذرد به اهلش وا می گذارم.» ("روح ناآرام یک روشنفکر"، صص 26-25)

می خواهم نتیجه بگیرم این باور که ریشه اصلی و زیربنای تمام مشکلات یک جامعه فرهنگ است و بقیه مشکلات روبنایی هستند، باعث شده ملکیان نظریه پردازی در حوزه فلسفه سیاسی را با قدری اهمال به پیش ببرد. بر این اساس ملکیان در حوزه اخلاق فردی یا اجتماعی با نظریه عقلانیت و معنویت خوش درخشیده است، ولی در حوزه سیاسی نظریه ای برای مدارا بدست داده است که دارای اشکالات مهمی است. به این اشکالات در ادامه خواهیم پرداخت. در نقد من از برخی مضامین لیبرالیسم سیاسی رالز بهره خواهم جست.

نقد نظریه مدارای ملکیان
اشکال اصلی نظریه مدارای ملکیان به نظر نگارنده آنست که میان مقام عمل در حوزه خصوصی[2] یا جامعه مدنی و مقام عمل در حوزه عمومی[3] یا سیاسی را در هم آمیخته است.[4] رالز در لیبرالیسم سیاسی[5] و خصوصا نظریه خرد عمومی[6] به خوبی نشان داده است که مقام کنشگری در حوزه های عمومی و جامعه مدنی یکی نیست و هر کدام لوازم خود را دارد. به تعبیر رالزی نظریه مدارای مبتنی بر تقسیم گزاره ها به عینی بالقوه و بالفعل و ذهنی، یعنی نظریه ملکیان، یک نظریه جامع[7] و مناقشه برانگیز است که نمی تواند مبنای عمل و اجماع برای حوزه عمومی سیاست دموکراتیک قرار گیرد. مطابق لیبرالیسم سیاسی اصول عدالت  در حوزه عمومی باید تنها به زبانی سیاسی بیان شود، یعنی زبانی که می تواند مورد قبول حداکثر افرادی با آموزه های جامع متفاوت و متنوع قرار گیرد.
به نظر می رسد آنچه از حقیقت طلبی شهروندان با فضیلت وظیفه دارند به صورت قاطع دنباله روی کنند، صدق در حوزه خصوصی یا جامعه مدنی است، یعنی وقتی ما در تنهایی و خلوت خود هستیم یا در جمع خانواده یا انجمنهای مدنی دوستانه یا صنفی در جامعه مدنی گرد همیم. به همین منوال، اینکه دموکراسی باید بر اساس عدالت طلبی مبنای تصمیم گیری ما قرار گیرد، بیش از هرچیز در کنشهای حوزه عمومی معنادار می شود، و نمی توان در حوزه خصوصی، وقتی ما تنها و در خلوت اگزیستانسیالیستی خویش هستیم، معنای محصلی برای رجوع به صندوق رای قائل شد.
نتیجه آنکه برغم بی توجهی ملکیان و مطابق لیبرالیسم سیاسی انواع متفاوتی از عقلانیت برای حوزه فردی و حوزه سیاسی لازم هستند: یک نظریه عقلانیت حداکثری مانند نظریه عقلانیتی که ملکیان در عقلانیت و معنویت ارائه می دهد و در نظریه مدارای او در تقسیم گزاره های به آفاقی بالقوه و بالفعل و انفسی نمود دارد یک نظریه عقلانیت جامع است که کاملا برای حوزه خصوصی یا جامعه مدنی بکار می آید. در نقطه مقابل در حوزه سیاسی یا عمومی پیروی از نوعی خرد عمومی حداقلی مبتنی بر معقولیت برای تصمیم گیری کافی است و لازم نیست به نظریه های قوی تر عقلانیت که امکان اجماع بر سر آنها از سوی شهروندان یک جامعه دموکراتیک بسیار دشوار است (مانند نظریه معرفت شناسانه ملکیان در مورد مدارا) برای تصمیم گیری در حوزه سیاسی متوسل شویم. بنابر لیبرالیسم سیاسی در حوزه عمومی یا باید فقط معقولیت را مبنای تصمیم جمعی قرار دهیم و حقیقت را به کناری نهیم (نظر رالز)، یا حقیقت را فقط در معنایی حداقلی که آنرا حقیقت سیاسی نام می نهیم مجاز ورود به سیاست بدانیم (نظر جوشا کوهن).[8][9] طبق لیبرالیسم سیاسی لازم است حقیقت طلبی را جزوی از مفهوم خیر شهروندان با فضیلت در حوزه خصوصی شان بدانیم، و در حوزه عمومی به مفاهیم کمتر مناقشه برانگیزی چون عدالت، معقولیت و خرد عمومی دست بیاویزیم. ملکیان بیش از آنکه فیلسوف سیاسی باشد، فیلسوف اخلاق قهاری است.

درپایان بد نیست اشاره ای مختصر کنم به نقد ملکیان بر اندیشه سیاسی ریچارد رورتی که به صورت نگارش مقاله "اولویت فلسفه بر دموکراسی" از سوی ملکیان در واکنش به ترجمه مقاله "اولویت دموکراسی بر فلسفه" رورتی در زمان حضور او در ایران در سال 1383  صورت گرفت.[10] نقد ملکیان گرچه حاوی نکات برجسته و مهمی است، خالی از بدفهمی مقاله فوق رورتی که از قضا شرح او بر لیبرالیسم سیاسی رالز هم هست، نمی باشد. نگارنده با خوانش ضدمتافیزیکی رورتی از رالز موافق نیست، ولی خوانش ملکیان از رورتی را هم بدون نقص نمی داند. در واکنش به رورتی ملکیان به درستی تاکید می کند که خصوصا در کشورهایی چون ایران که در آنها سنت دموکراتیک قوی نیست احتیاج جدی به دفاع فلسفی از مدارا وجود دارد (ص.199) و از رورتی که معتقد است دفاع از لیبرالیسم احتیاج به مبنای فلسفی ندارد، می پرسد که اگر یک نفر بنیادگرا در کشوری اسلامی که سنت دموکراتیک در آن هنوز به اندازه کافی قوی نیست ادعا کند که نباید اهل مداراورزی بود و باید با خشونت در برابر مخالفان برخورد کرد، رورتی در برابر وی چه سخنی برای گفتن دارد؟ رورتی دو راه بیشتر وجود ندارد: یکی اینکه بدون ورود در بحث عقلانی با او خودسرانه و تحکم آمیز خواستار آن شود که انسانها همچنان به سوی هرچه بیشتر لیبرال دموکرات شدن پیش روند؛ دیگر اینکه درصدد بحث و جدل فلسفی برآید و بخواهد از حقانیت و موجه بودن معرفتی و اخلاقی لیبرال-دموکراسی مدارا دفاع کند. هردو راه نامطلوب رورتی است- زیرا راه اول بی اعتنایی و توهین به روح مدارا است که مورد حمایت رورتی است، و راه دوم مقتضی رجوع به انسان شناسی فلسفی و اتخاذ نظریه ای درباره طبیعت بشر که رورتی چنانکه ملکیان شرح داده است از آن می گریزد. (ملکیان،"اولویت فلسفه بر دموکراسی"، صص 188-187) این نقدها بر دیدگاه ضدمتافیزیکی رورتی و خوانش او از رالز کاملاً واردند، ولی نکته ای در شرح رورتی بر لیبرالیسم سیاسی که ملکیان در ردیه اش از آن غفلت کرده و از قضا چنانکه در بالا اشاره شد آفت نظریه مدارای خود او نیز می باشد آن است که آوردن نظریه های جامع و مناقشه انگیز فلسفی و مفاهیم قوی صدق در سیاست عمومی (که نباید آنرا با سیاست ورزی در جامعه مدنی در هم آمیخت) می تواند موجب فرقه‌گرایی و تفرقه در یک جامعه دموکراتیک شود و مانع اجماع گردد و بر این اساس باید از آن در حوزه عمومی (باز تاکید می کنم، نه حوزه جامعه مدنی یا خصوصی) حتی الامکان دوری جست.


[1] سلسله نوشتارهایی که این مقاله بخش پنجم و پایانی آنهاست بخشی هستند فارسی شده از فصلی مبسوطتر در مورد اندیشه سیاسی و اخلاق اجتماعی ملکیان که در کتاب نویسنده با عنوان Political Liberalism and Post-Islamist Iranian  Political Theory   به زبان انگلیسی منتشر خواهد شد. نگارنده در اینجا وظیفه خود می داند از نهاد TÜBİTAK (Scientific and Technological Research Council of Turkey) به خاطر فراهم آوردن بورس پسادکتری‌ای که در بخشی از آن این تحقیق انجام شد، و همچنین از مرکز مطالعات ترکیه معاصر در دانشگاه شهیر استانبول، خصوصا مظفر شنل دبیر این مرکز، به خاطر امکاناتی که در این مدت در اختیارش قرار دادند، قدردانی کند.

[2] private
[3] public
[4]  در مورد تفکیک میان حوزه سیاسی و حوزه جامعه مدنی نگا. بخش دوم فصل نهم این اثر: Will Kymlicka, Contemporary Political Philosophy, OUP, 2002.  این اثر توسط نگارنده و محمد مباشری به فارسی ترجمه شده و قرار است بزودی توسط نشر نگاه معاصر منتشر شود.
[5]نگا. خصوصا فصل ششم و مقدمه چاپ 1996 این اثر: John Rawls, Political Liberalism, Columbia University Press, expanded edition, 2005.  لیبرالیسم سیاسی رالز اخیرا توسط موسی اکرمی به فارسی ترجمه شده و توسط نشر ثالث منتشر شده است.
[6] Public reason
[7] comprehensive
[8] See Joshua Cohen, “Truth and Public Reason”, Philosophy and Public Affairs, Vo. 37, No. 1, 2009.
[9] چه بسا ملکیان در دفاع از خویش بگوید من از علم سالاری در یک جامعه دموکراتیک دفاع می کنم، و منظور من از صدقی که نباید در دموکراسی مورد خدشه واقع شود صدق علمی است و نه بیشتر. ولی این مدعا هم با توجه به تحولاتی که در حوزه فلسفه علم، از زمان پوزیتویستهای منطقی به بعد صورت گرفته است لزوماً قابل دفاع به نظر نمی رسد. مثلا پوپر معتقد است ما بیش از آنکه بتوانیم از صدق گزاره های علمی مطمئن شویم، می توانیم از صادق نبودن برخی گزاره های علمی با ابطالشان مطمئن شویم، یا کوهن و فایرابند نوعی نسبی گرایی در مورد مفهوم صدق را به حوزه علم هم تسری می دهند. در مورد پوپر نگا. منطق اکتشاف علمی؛ در مورد کوهن نگا. ساختار انقلابهای علمی؛ در مورد فایرابند نگا. Science in a Free Society
[10]  نگا. مصطفی ملکیان. "اولویت فلسفه بر دموکراسی"، ناقد، خرداد-مرداد 1383؛ صص. 192-167.
Richard Rorty, “The Priority of Democracy to Philosophy” in Objectivity, Relativism, and Truth, Cambridge University Press, 1990, pp. 175-196. این مقاله توسط خشایار دیهیمی و در قالب کتابی با عنوان اولویت دموکراسی بر فلسفه به فارسی ترجمه و توسط نشر طرح نو منتشر شده است.

۱۳۹۴ بهمن ۲۸, چهارشنبه

مروری بر نظریه اجتماعی-سیاسی مصطفی ملکیان- بخش چهارم



نظریه‌ای در باب مدارا


در مقالات قبلی نظریه عقلانیت و معنویت ملکیان را شرح دادیم و نقد کردیم. نظریه مداراورزی و سکولاریسم سیاسی ملکیان موضوع این بخش و مقاله بعدی از این سلسله است. چنانکه خواهیم دید نظریه سیاسی ملکیان بیش از هرچیز نظریه ای در مورد آن است که شهروندان در یک جامعه آرمانی، در مواجهه با چه عقایدی باید بر اساس حقیقت جویی مدارا نورزند و در مورد چه عقائدی باید بواسطه عدالت طلبی از حاکمیت دموکراسی، مدارا و صندوقهای رای حمایت کنند. اندیشه ملکیان براین فرض استوار شده است که شهروندان دو الزام اخلاقی بنیادین دارند: یک الزام معرفت‌شناختی که صدق یقینی یا به تعبیر او آفاقی بالفعل را مبنای زندگی فردی و جمعی خود قرار دهند، و یک الزام عدالت‌طلبانه که وقتی صدق یقینی محرز نیست دموکراسی را مبنای داوری میان خود و دیگران قرار دهند. نقد نظریه مدارای ملکیان، و اینکه او چقدر در پیوند زدن میان دو ارزش اخلاقی پایه حقیقت طلبی و عدالت طلبی از یک طرف و دفاع سیاسی از دموکراسی از طرف دیگر موفق بوده است موضوعی است که در بخش پنجم و پایانی از این مجموعه مقالات بدان خواهیم پرداخت.

****
از تقسیم معرفت‌شناختی عقائد به آفاقی و انفسی تا بحث مدارای سیاسی
ملکیان برای توضیح نظریه اش در باب مدارا[1] از لحاظ معرفت شناسی عقاید آدمیان را به دو دسته بزرگ تقسیم می کند: عقاید آفاقی[2] یا عینی و عقائد انفسی[3] یا ذهنی[4]. مراد ملکیان از عقائد آفاقی یا عینی است عقائدی است که می توان فرض کرد برای همه انسانها اعتبار دارند و «فرض وجود ادله خدشه ناپذیر برای آنها محال نیست» ("مبانی نظری مدارا"، ص. 116). و مراد از عقائد ذهنی یا انفسی در نقطه مقابل عقائدی است که نمی توان فرض کرد که برای همه انسانها معتبر باشند و «فرض وجود ادله خدشه ناپذیر به سود آنها محال است».(همان) فرق فارق میان میان عقاید آفاقی و انفسی آنست که برای تعیین و تشخیص صحت و سقم دسته اول ملاک، معیار، میزان، ترازو، یا داوری که مورد تراضی همه انسانها، اعم از موافق و مخالف آن عقائد، باشد و با رجوع به آن بتوان اختلافات و نزاعها را فیصله داد، متصور است، ولی در مورد دسته دوم چنین فرضی قابل تصور نیست. مثلاً این گزاره ها که «این شی خاص سرخرنگ است» یا «تهران در شمال اصفهان واقع است» (یعنی گزاره های مشاهدتی مستقیم)، یا «مجموع زوایای یک مثلت 180 درجه است» (یعنی گزارهای ضروری در ریاضیات و منطق)، یا «سرعت نور 300000 کیلومتر در ثانیه است» و«در فلان کره که 500 میلیارد سال نوری از ما فاصله دارد اکسیژن وجود دارد» (یعنی گزاره های علمی) یا «پرویز از پدرش مسنتر است» (یعنی گزاره تحقیق پذیر کاذب) عینی هستند، ولی این گزارهها که «سیب میوه خوشمزه ای نیست»، «رنگ آبی زیباترین رنگهاست» «شعر سعدی دل اندگیزتر از شعر حافظ است»، مصادیق گزاره های ذهنی هستند. لازم به ذکر است که گزاره عینی لزوماً صادق نیست و می تواند کاذب باشد. (مانند گزاره «پرویز از پدرش مسن تر است»).
نکته مهم آنست که در مورد گزاره های عینی به وجود صدق بین الاذهانی معتقد هستیم (هرچند این صدق فعلا در اختیار ما نباشد، یعنی مورد عقائد عینی بالقوه)، ولی در مورد عقائد ذهنی صدق و کذب کاملا موردی و ذهنی و غیر بین الاذهانی هستند، یعنی از فردی به فرد دیگر متفاوت. برخی معرفت شناسان ارجاع به حافظه را ملاک عینیت بین الاذهانی گزاره ای دانسته اند، برخی ارجاع به عقل را، برخی ادراک حسی را، وبرخی  دروننگری را، ولی در هر صورت وقتی گزاره ای آفاقی است می توان در موردش به صدق و کذب بین الاذهانی باور داشت (ملکیان، "مبانی نظری مدارا"، 117؛ مقایسه کنید با ملکیان، "سکولاریسم و حکومت دینی"، صص. 256-255).
عقائد عینی هم به نوبه خود به دو دسته تقسیم می شوند: الف- عقائدی عینی که ترازوی تعیین و تشخیص صحت و سقمشان نه فقط نظراً و بالقوه[5] وجود دارد، بلکه در «وضع کنونی علوم و معارف بشری»، عملاً و بالفعل[6] نیز در دسترس است. ب- عقائدی عینی که ترازوی تعیین صحت و سقم شان فقط نظراً و بالقوه وجود دارد، اما وضعیت کنونی علوم و معارف بشری چندان نیست که به ما امکان دهد که عملاً و بالفعل هم به آن دسترسی داشته باشیم. مثلا این گزاره ها که «زندگی پس از مرگ وجود دارد»، یا «در فلان کره که 500 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد، اکسیژن وجود دارد» به این گروه از عقائد عینیِ به صورت بالقوه تحقیق‌پذیر، ولی به صورت بالفعل تحقیق‌ناپذیر تعلق دارند. عقائد آفاقی دسته الف را «عقاید عینی بالفعل» نام می نهیم، و به عقاید عینی گروه ب، «عقائد آفاقی بالقوه» می گوییم.
در تحلیل ملکیان از نظر معرفت شناختی فقط اختلاف بر سر عقائد آفاقی بالفعل را می توان فیصله داد و عقائد آفاقی بالقوه و عقائد انفسی همیشه محل اختلاف میان باورمندان باقی می مانند؛ یعنی «باید در مورد عقائد آفاقی بالقوه به تکثرگرایی در مقام اثبات و علم (نه در مقام ثبوت و واقع)، و در خصوص عقائد انفسی به تکثرگرایی مطلق قائل شد.» ("مبانی نظری مدارا"، ص.118).
نتیجه تقسیم بندی بالا به علاوه دو وظیفه اخلاقی بنیادین "حقیقت طلبی در مقام نظر"، و "عدالت طلبی در مقام عمل" نظریه مدارایی است که ملکیان آنرا به این شکل صوربندی می کند:
فرض کنیم عقیده ای از سوی فردی بیان می شود که قرار است در مورد آن مدارا بورزیم یا مدارا نورزیم. اگر عقیده ای که اظهار می شود از عقائد آفاقی بالفعل باشد پس از تحقیق، یعنی پس از رجوع به میزان یا ترازوی تعیین کننده صحت و سقم عقائد از نظر معرفت شناساختی، یا صحتش محرز می شود یا سقمش. در این صورت، «حقیقت طلبی، در صورت اول اقتضا دارد که نه فقط نسبت به اظهار آن عقیده مدارا ورزیم، بلکه خود آن عقیده را بپذیریم، و در صورت دوم، مقتضی آن است که نه فقط خود آن عقیده را نپذیریم، بلکه نسبت به اظهار آن نیز مدارا نورزیم» ("مبانی نظری مدارا"، ص. 121). این از آنروست که در نظر ملکیان «حقیقت طلبی فوق مدارا است». ولی اگر عقیده ای که اظهار می شود از عقائد آفاقی بالقوه یا از عقائد انفسی باشد، در نظر ملکیان وظیفه اخلاقی حقیقت طلبی هیچ اقتضائی ندارد، زیرا میزان یا ترازویی براساس اجماع معرفت شناسان در اختیارمان نیست که با رجوع به آن بتوانیم راجح یا مرجوح بودن معرفت شناختی این عقیده را نیست به عقائد ناسازگار با آن معلوم داریم. در چنین وضعیتی، «شان معرفتی این عقیده با شان معرفتی همه عقائد متضاد یا متناقض با آن برابر است و ترجیح هیچ یک از آنها بردیگری وجه عقلانی ندارد.» (همان) در اینجا عدالت طلبی و اصل نفی ترجیح بلامرجح به عنوان یکی از مصادیق عدالت طلبی اقتضا دارد که هیچ عقیده عینی بالقوه و ذهنی ای بدون قرار گرفتن در معرض رای مردم مبنای تصمیم گیری قرار نگیرد. (همان ص. 121؛ "سکولاریسم و حکومت دینی"، 251)
به بیان دیگر اگر عقیده مورد بحث از عقائد آفاقی بالفعل کاذب باشد، «خیرخواهی نسبت به همنوعان»، که «وظیفه [اخلاقی] کاستن از میزان جهل و خطای عمومی» را بر ما الزام می کند، مقتضی آن است که با استفاده از «روشهای عقلائی و اخلاقی» مانع از آن شویم که صاحبان آن عقیده دیگران را نیز در آن شریک کنند. این از آنروست که در نظر ملکیان: «سكوت در باب روش‌هاي باورآفريني كه مبتني بر تفهيم و استدلال نيستند، بلكه از انواع و اقسام آوازه‌گريها[7]، مغزشوييها، ذهن‌گردانيها، جنگ‌هاي رواني، القائات، و تلقينات، كه عنوان جامع همه آنها فريبكاري است، سود مي‌جويند با خيرخواهي براي همنوعان منافات دارد.» (همان، 123-122)
با اینحال اگر عقیده اظهار شونده از عقائدآفاقی بافعل صادق باشد نه تنها باید در مورد اظهارش مدار بورزیم باید آنرا جزو عقاید خود کنیم و اگر عقیده اظهار شونده از عقائد آفاقی بالقوه یا از عقائد انفسی باشد، از لحاظ اخلاقی مواظفیم که نسبت به همه کوششهایی که در راه باوراندن آن عقائد به دیگران انجام می گیرد، مدارا بورزیم و براساس موازین دموکراسی برای تصمیم گیری عمل کنیم. ("مبانی نظری مدارا"، 122)
ملکیان توضیحاتی که در بالا آمد را به مقام قانونگذاری نیز تطبیق می دهد. عدم مدارا در مقام قانونگذاري در نظر او بدين معناست كه قانونگذاران شيوة زندگي‌اي را كه، به عقيدة خودشان، شيوه مطلوب زندگي است صورت قانوني ببخشند و در پيش گرفتن همان شيوه را از همه شهروندان بخواهند و تخلف از آن را كيفر دهند. بر این اساس او نتیجه می گیرد که عقائد آفاقي بالفعل صادق یا کاذب، باید بدون هيچ گونه رجوع و توجه به افكار عمومي و آراء شهروندان، باید یا حتما مبنای قانونگذاری قرار گیرند (اگر صادق باشند)، یا حتما مورد بی اعتنایی قانونگذاران قرار گیرند (اگر کاذب باشند). اما در مورد در مورد ساير عقائد، يعني عقائد آفاقي بالقوه و عقائد انفسي، در نظر ملکیان باید از شهروندان جامعه كه هر گونه سود و زيان اجراي قوانين متوجه آنان مي‌‌شود نظرپرسي شود و هر عقيده‌اي كه مورد وفاق همه يا اكثريت شهروندان بود صورت قانوني بيابد. یعنی «در مورد عقائد آفاقي بالفعل حقيقت‌طلبي اقتضاء عدم رجوع به افكار عمومي را دارد، و در مورد عقائد آفاقي بالقوه و عقائد انفسي عدالت طلبي اقتضاء رجوع به افكار عمومي را.» (همان، ص. 124) از این بحث ملکیان این نتیجه مهم را می گیرد: «مردمسالاري،‌به اين معنا، نتيجه مدارا در مقام قانونگذاري، و تنها نوع حكومتي است كه بدان الزام معرفتشناختي ‌ـ اخلاقي داريم.» (ص.124)
نکته مهم آنست که جز در رياضيات، منطق، بخشهايي از علوم تجربي طبيعي، بخشهايي اندك از علوم تجربي انساني،‌و بخشهايي اندك از علوم تاريخي با باورها و گزارش‌هاي آفاقي بالفعل سر و كار نداريم. ("مبانی نظری مدارا"، ص. 126)

ملکیان در تقسیم بندی دیگری در توضیح نظریه خویش باورها را به لحاظ محتوای آنها به سه دسته بزرگ تقسیم می کند: یکم اعتقادات وجود شناختی[8]، یعنی اعتقاداتی که ناظرند به چیزهای چیزهای متشخص (مانند سقراط و این میکروفن)، یا نسبتها (مانند نسب پدر و فرزندی یا فاصله دو شهر)، یا رویدادها (مانند مرگ اسپینوزا)، یا اوضاع و احوال (مانند اینکه سعدی گلستان را نوشته است)، یا مجموعه ها (مانند مجموعه گلهای سفید رنگ)، و امثال اینها. دوم اعتقادات ارزش شناختی[9]، یعنی اعتقاداتی درباره اینکه چه چیزهایی ارزش ذاتی دارند، یعنی بالمال و برای خودشان مطلوب اند، چه چیزهایی ارزش ابزاری و وسیله ای دارند، چه چیزهایی ارزش سهمی[10] دارند، و موارد مشابه بحث می کند. سوم اعتقادات وظیفه شناختی[11]، یعنی اعتقاداتی مثلاً در این باب که از لحاظ اخلاقی یا حقوقی از این حیث که پدر یا مادریم، یا دارای شغل و حرفه خاصی هستیم، چه باید بکنیم با نکنیم. ("مبانی نظری مدارا"، 119) واضح است که در معتقدات دینی هم می توان از معتقدات وجود شناختی، ارزش شناختی و وظیفه شناختی سخن گفت. ملکیان از تلفیق آنچه قبل‌تر گفته شد با این تقسیم بندی در مورد دین به مدلی در باب مدارای دینی و سکولاریسم سیاسی می رسد و می نویسد:
«در ميان عقائد وجود شناختي [دینی]، عقائدي كه مربوط به حيات پيش از حيات دنيوي و حيات پس از حيات دنيوي و عوالم فوق عالم طبيعت‌اند در دیدگاه معرفت شناختی ملکیان در عداد عقائد آفاقي بالقوه‌اند. در ميان عقائد ارزش‌شناختي [دینی] باز بنا بر همان اجماع عقائدي كه ناظر به ارزشهاي ذاتي‌اند در زمرة عقائد انفسي‌اند و در ميان عقائد وظيفه‌شناختي [دینی] آنها كه به وظائف اخلاقي مربوط مي‌شوند، يقينا، آفاقي بالفعل نيستند» (همان، 125). یعنی چون اکثر گزاره های دینی در زمره عقائد عینی بالفعل نیستند، نمی توانند مبنای حکومت قرار گیرند مگر آنکه اکثریت شهروندان یک جامعه در رای گیری عمومی تصمیم بگیرند آنها را مبنای حکومت خود قرار دهند. این به نوبه خود نوعی دفاع از سکولاریسم سیاسی، یعنی عدم مبناقرار دادن دین برای حکومت در فقدان درخواست اکثریت، است.
مدعای ملکیان در مورد آفاقی بالفعل نبودن اکثر گزاره‌های وجودشناختی، ارزش شناختی و وظیفه شناختی دینی، تجربي ـ تاريخي‌است، و اين بدين‌معناست كه در نظر او مطالعه تجربی و تاريخی نشان می دهد كه اکثر عقائد دینی مذكور تاكنون نتيجة‌ يك دليل خدشه‌ناپذير و قاطع واقع نشده‌اند. به بیان دیگر مطالعات نشان می دهد که پاره ای از مهمترين و كلانترين عقائد دینی و اخلاقی ما، در باب پرسشهایی «از كجا آمده‌ايم؟»، « به كجا خواهيم رفت؟» ، « براي چه آمده‌ايم؟»، «آيا عالم يا عوالم ديگري در فراسوي طبيعت هست يا نه؟»، «آيا خدا وجود دارد يا نه؟» ، «آيا جهان هستي هدفي دارد؟» ، «آيا نظام جهان‌نظام اخلاقي است يا نه؟»، «معناي زندگي چيست؟»، و « چه بايد كرد؟»، هيچيك را نمی توان به عنوان عینی بالفعل پذیرفت و بر این اساس از نظر سیاسی باید حکم به رواداری در باب این گزاره‌ها داد ("مبانی نظری مدارا"، 125).
اگر کسی از منظر ایمانی به این نظر اشکال وارد کند و بگوید كه دینداران پاسخ اين قبيل پرسشهاي سترگ را از طريق دين دريافت مي‌كنند و ضرورت ندارد كه براي پاسخهاي خود دليل مستقل دیگری اقامه كنند، چون هرچه در كتب مقدس ديني و مذهبي‌ آمده است حق است، در مقام جوابگويي به اين سخن ملکیان خواهد گفت: «گويندة اين سخن ...بار اثبات سه مدعا را بر دوش خود نهاده است: يكي حجيت معرفتشناختي سخن كس يا كساني كه كتب مقدس ديني و مذهبي به آنان منسوب است؛ ديگري وثاقت تاريخي خود اين كتب؛ و سوم اعتبار هرمنيوتيكي فهمي كه از گزاره‌هاي موجود در اين كتب داشته است؛ و هيچيك از اين سه مدعا از مدعيات آفاقي بالفعل نيست، بلكه هر سه از مدعيات آفاقي بالقوه‌اند.»("مبانی نظری مدارا"، ص.126) بر این اساس می توان ادعا کرد نظریه مدارای دینی ملکیان بر نوعی شکاکیت ملایم بنا شده است.
یکی از ابهامات نظریه ملکیان آنست که در آن دقیق واضح نشده فاعل مدارا چه کسی است، شهروندان یا دولت؟ از یک طرف او نظریه خود را بر تصمیم گیری در حوزه قانونگذاری قابل اطلاق می داند که کنشگر اصلی در آن منطقاً دولت است، ولی از طرف دیگر هم می نویسد: «درست است كه كساني كه دربارة مدارا مطالعه، تحقيق، و تفكر مي‌كنند، گاه چنان سخن مي‌گويند كه گويي هم از افراد انتظار مدارا دارند، هم از گروه‌هاي مختلف اجتماعي، و هم از حكومت و دولت؛ ولي، به نظر مي‌رسد كه، در واقع فقط اشخاصند كه مي‌توانند مداراگر باشند يا نباشند. نهایت آنکه عمل مداراگرانه یا نامداراگرانه می تواند به صورت گفتار، کردار یا وضع قوانین و مقرارت اجتماعی-حقوقی (اعم از سیاسی، اقتصادی، قضائی، جزائی، بین المللی) ظاهر شود.» ("مبانی نظری مدارا"، ص.120) ظاهرا ملکیان مشکلی با اینکه دولت را فاعل مداراورزی بدانیم ندارد، به شرطی که دولت را از نظر وجودشناختی تشکیل یافته از افراد بدانیم. در هر صورت عدم تفکیک دقیق میان دولت و افراد در عدم تفکیک او میان مقام کنشها در حوزه‌های عمومی/سیاسی و اجتماعی/خصوصی که در بخش نتیجه گیری بدان اشاره خواهد شد بی تاثیر نیست.
سکولاریسم و حکومت دینی؟
بنا بر تاکید ملکیان در آثارش می توان نتیجه گرفت شکل ایده آل حکومت برای او نوعی از لیبرال دموکراسی است. به عنوان مثال او در توضیح مبانی نظری اصلاح‌طلبی می نویسد: «غایت اصلاح طلبی حاکم کردن یک نظام لیبرال-دموکراتیک است» ("مبانی نظری اصلاح طلبی" در تقدیر ما، تدبیر ما، نگاه معاصر، 1389، ص.67).  به علاوه گفتیم نظریه مدارای ملکیان در عین حال دفاعیه ای از سکولاریسم سیاسی است و بنا بر آن حکومت دینی (یعنی حکومتی که تصمیم گیریهای جمعی در آن بر اساس معتقدات هستی شناختی، انسان شناختی و وظیفه شناختی یک دین خاص صورت می گیرد)، تنها در صورتی مجاز است که اکثریت جامعه به خاطر متدین بودنشان بخواهند حاکمیت گزاره های ذهنی یا بالقوه عینی دینی را، که از قضا بسیاری احکام فقهی و شریعت را شامل می شود، در حوزه عمومی و به عنوان مبنای تصمیم گیری جمعی بپذیرند. به بیان دیگر وقتی در جامعه ای اکثر افراد بگویند ما در عین اینکه می دانیم باورهای دینی بالفعل قابل تحقیق نیستند و هیچ دلیلی بر صدق و کذبشان وجود ندارد، به این باورها دلبستگی داریم و می خواهیم در جامعه خودمان همان باورها را مبنای حکومت قرار دهیم، در این صورت می توان بنا بر اقتضای عدالت طلبی حکومت دینی داشت که با سکولاریسم در این معنای خاص متعارض نباشد. با این حال بسیار مهم است که توجه کنیم دوام چنان نوعی از حکومت دینی تا وقتی است که آرا عمومی را پشت سر خود داشته باشد. به محض اینکه اکثریت مردم گفتند دیگر حکومت دینی نمی خواهیم، دیگر نمی توان حکومت دینی داشت ("سکولاریسم و حکومت دینی"، صص. 258-257؛ مقایسه کنید با "مبانی نظری اصلاح طلبی"، صص. 42-41).
نکته مهم دیگر آنکه در یک حکومت دینی مشروع از نظر ملکیان، گزاره‌های دینی که مردم می خواهند مبنای تصمیم گیری در زندگی جمعیشان باشد باید مطابق تفسیری باشد که خودشان از آن گزاره ها در دین دارند و می خواهند، نه تفسیر حاکمان. ملکیان مثال می زند که فرض کنید رهبرانی به هنگام یک انقلاب دینی از مردم دیندار بپرسند آیا شما عدالت علی را می خواهید یا نه و پاسخ مردم آری بوده باشد. اما اگر بعدا در مقام عمل چیزی مبنای تصمیم گیری جمعی قرار گیرد که مغایر آنچه اکثریت مردم از عدالت علی می فهمیده اند بوده باشد، آن حکومت مشروع نیست. برای اینکه چنین امری رخ ندهد ملکیان حتی توصیه ایجاد نهاد یا سازوکاری را می دهد که تضمین کند آنچه را مردم به آن به نام دین رای داده اند، با تفسیری که اینک از آن آرا در مرحله عمل تجلی یافته تطابق دارد ("سکولاریسم و حکومت دینی"، ص. 258) مدل مشروع حکومت دینی را مطابق این نظریه می توان دموکراسی دینی هم نام نهاد با این تاکید که جز آن ملکیان تمام تقریرهای دیگر از دموکراسی دینی را پارادوکسیکال و مصداق فریب می داند. ("اخلاق اصلاحات" در تقدیر ما، تدبیرما؛ 97-94)[12]
نظریه رواداری دینی و سکولاریسم سیاسی ملکیان را می توان در قالب برهان زیر صورت بندی کرد:
مقدمه اول (مقدمه اخلاق باوری)- افراد از نظر اخلاقی بنابر وظیفه اخلاقی حقیقت طلبی وظیفه دارند در مورد عقاید آفاقی بالقوه، و انفسی، مدارا ورزی کنند.
مقدمه دوم (مقدمه معرفت شناختی، تاریخی)- اجماع معرفت شناسان نشان می دهد که عمده گزاره های دینی آفاقی بالقوه یا انفسی هستند، و بر این اساس اختلاف نظر در مورد آنها همواره وجود خواهد داشت.
مقدمه سوم (مقدمه برابری خواهانه/عدالت خواهانه)- افراد از جهت قدرت تاثیرگذاریشان در تصمیم جمعی باید برابر محسوب شوند. مبنای تصمیم گیری باید رای اکثریت باشد.
نتیجه اول (سکولاریسم سیاسی)– (در صورت عدم درخواست اکثریت جامعه) حقیقت طلبی حکم می کند که اکثر قریب به اتفاق گزاره های دینی، جز معدود گزاره های آفاقی بالفعل دینی، مشمول مداراورزی قرار گیرند و مبنایی برای تاسیس دولت قرار نگیرند.
نتیجه دوم (حکومت دینی)- (اگر جامعه ای داریم که نصف به علاوه یک آن معتقدند دین خاصی باید مبنای تصمیم گیری جمعی قرار گیرند) برابری خواهی/عدالت خواهی حکم می کند که تصمیمات عمومی جامعه بر اساس گزاره های دینی گرفته شود.
در بخش بعدی به نقد اندیشه سیاسی-اجتماعی ملکیان از منظر لیبرالیسم سیاسی رالز خواهیم پرداخت.


[1] ملکیان نظریه خویش را در مورد مدارا خصوصاٌ در این آثار خود شرح داده است: "مبانی نظری مدارا" در راهی به رهایی، نشر نگاه معاصر، 1381، صص 126-113؛ سکولاریسم و حکومت دینی" در سنت و سکولاریسم، انتشارات صراط، 1381، صص. 265-245؛ "مبانی نظری اصلاح طلبی" در تقدیر ما تدبیر ما، نشر نگاه معاصر، 1389، صص 34-21. دقیق‌ترین شرح در مقاله "مبانی نظری مدارا" ارائه شده و من بیش از همه آنرا مبنا قرار می دهم.

[2] Objective
[3] Subjective
[4] در این نوشتارها من به ترتیب از آفاقی، عینی و آبجکتیو، و انفسی، ذهنی و سابجکتیو، بجای هم استفاده کرده ام.
[5] in principle
[6] in practice
[7] propaganda
[8] ontological
[9] axiological
[10] contributory value
[11] deontological
[12] به خاطر علاقه ملکیان به کرگگور اندیشمند اگزیستانسیالیست دانمارکی قرن نوزدهم یکی از سرچشمه های اندیشه او در مورد انفسی بودن بسیاری گزاره های دینی را چه بسا بتوان فلسفه دین کرگگور دانست. برای کرگگور انفسی بودن گزاره های دینی نه تنها منافاتی با حقیقت بخشی آنها ندارد، بلکه لازمه حقیقی بودن آنهاست. نگا.مقاله "انفسی بودن حقیقت است"، نوشته سورن کرکگور و ترجمه مصطفی ملکیان در سیری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنویت، نگاه معاصر، صص48-19. ملکیان اگر بخواهد در چارچوبی درون دینی سخن بگوید می تواند مانند کرگگور معتقد باشد که دونوع گزاره صادق داریم: گزاره های صادق انفسی، گزاره های صادق آفاقی. گزاره های صادق عینی بین الاذهانی هستند، و گزاره‌های صادق ذهنی ایمانی. بیشتر گزاره های صادق دینی صادق ذهنی هستند و چون اساس حکومت باید گزاره های بین الاذهانی باشد، نمی توانند مبنای حکومت قرار گیرند. با این تحلیل اندیشه ملکیان منافاتی با حقیقی دانستن گزاره های دینی در حوزه انفسی نخواهد داشت.